A Bitch

part 4

یوگیوم دستشو روی گردن جکسون گذاشت و اونو به دیوار پشتش کوبید دندون هاش رو از عصبانیت روی هم فشار میداد اونقدر که صداشون در امده بود

چشماش خالی از هراحساسی بود دقیقا عین یه هیولا ی بی احساس هیولایی که وقتی به بم بم میرسید ناپدید میشد

_برای اخرین بار بهت هشدار میدم جکسون اگه یه بار دیگه به بم بم نزدیک بشی با دستای خودم خفت میکنم

جکسون که نفسش بالا نمیومد نیشخندی زد

_چرا؟روش نشان مالکیت زدی؟

یوگیوم فشار دستشو بیشتر کرد

_اره اون مال منه خودت که میدونی نسبت به ادم هایی که به دارایی هام چشم داشته باشن خیلی بی رحم میشم

جکسون به سرفه افتاده بود و سعی میکرد یوگیوم رو پس بزنه ولی یوگیوم قوی تر ازین حرفا بود هرچند جکسون هم اهل تسلیم شدن نبود برای همین نیشخند پردرد دیگه ایی زد

_تو هم خوب میدونی که من ادمی نیستم که تو بهش امرو نهی کنی 

یوگیوم با عصبانیت گردنشو بیشتر فشار داد اما یهو همه ی عصبانیت اش از بین رفت دستشو از روی گردن جکسون برداشت و عقب اومد

جکسون روی زانو هاش افتاد پشت سر هم سرفه میکرد با چشمای قرمز سرشو بلند کرد و به یوگیوم نگاه کرد نیشخند شیطانی اش با چشمای سردش تضاد ترسناکی رو به وجود اورده بود

_انگار یادت رفته که شرکت پدرت زیر مجموعه ی شرکت پدر منه تو که نمیخوای پدرت رو ورشکست بشه میخوای؟ مطمئنا بم بم اونقدرام برات ارزش نداره

نگرانی رو توی چشمای جکسون میشد دید مشخص بود که همین الانشم شکست رو قبول کرده

_اون مثل باقی ادمای دیگه ایی که باهاشون بودی نیست اون حتی نمیذاره بهش دست بزنی وقتت رو الکی براش تلف نکن

یوگیوم با صدای بلند خندید و یهو خنده اشو قطع کرد و جدی شد

_خودتو با من مقایسه نکن جکسون شاید اون نذاره بهش دست بزنی اما منم روشای خودمو دارم

_میدونستم اون هیچ ارزشی برات نداره 

_معلومه که ارزشی نداره

یوگیوم بهش نزدیک تر شد و صداشو پایین اورد

_هیچ کس برای من ارزشی نداره

_پس چرا داری باهاش بازی میکنی؟

_میدونی اون باسن برای اینکه نصیب کسی غیر من بشه زیادی خوبه در ضمن میخوام بدونم بد کردن یه بچه ی معصوم چه حسی داره

نیشخندی زد و با انگشت اشاره و وسطش روی شقیقه اش زد

_کنجکاوم

بعد از گفتن این خنده ی کوتاهی کرد به جکسون پشت کرد و رفت

توی اون لحظه جکسون حسای مختلف زیادی داشت ولی بین همشون دلسوزی برای بم بم از همه پر رنگ تر بود