part 30

1.4K 240 61
                                    

هنوز قلبش تند میزد باورش نمیشد بم بم به همین راحتی بخشیده باشدش اهی کشید و غذاها که هنوزم گرم بودن رو توی سینی چید و برش داشت

سمت اتاق خواب رفت بم بم چهار زانو روی تخت نشسته و اهنگی رو زیر لب زمزمه میکرد و منتظر یوگیوم بود

یوگیوم لبخندی زد و سینی غذا روی تخت گذاشت

_داری چه اهنگی میخونی پرنسس؟

_هیچی فقط یه اهنگ که چند روز قبل توی رادیو شنیدم و از سرم بیرون نمیره

یوگیوم موهای بم بم رو بهم ریخت و خودشم روی به روی بم بم روی تخت چهارزانو نشست و به تاج تخت تکیه داد

_خیله خب غذاتو بخور

بشقاب پر از غذا رو جلوی بم بم گذاشت و با چشماش بهش اشاره کرد بم بم هوفی کشید و چنگالش رو توی دستش گرفت و شروع کرد یوگیوم هم بشقاب خودش رو جلوش کشید و شروع به خوردن کرد

چند دقیقه بعد یوگیوم نگاهی به بم بم انداخت و دید که با بی میلی با غذاش بازی میکنه و چیز زیادی نخورده اخماشو توی هم کشید

_با غذات بازی نکن بخورش

بم بم با دیدن اخم یوگیوم لب پایینش رو گاز گرفت و با چشمای مظلوم که خوب میدونست ددی اش رو به هر کاری راضی میکنه نگاه کرد

_ولی ددی من هیچ اشتهایی ندارم

_کوچولوی لجباز اخرش این لجبازی ات کار دستت میده بیا اینجا

کمر بم بم رو با دو دستش گرفت و سمت  خودش کشوند بین پاهاش نشوندش و پاهای بم بم رو دو طرف کمر خودش گذاشت

بم بم فقط با چشمای گشاد نگاش میکرد نمیدونست ددی اش میخواد چیکار کنه

یوگیوم یه قاشق پر از غذا برداشت و جلوی دهن بم بم گرفتش

_دهنتو باز کن...

_ولی ددی...

_بازش کن بم

یوگیوم با لحن هشدار و اخمای توی هم گفت که باعث شد بم بم فورا دهنشو باز کنه و یوگیوم قاشق رو توی دهنش گذاشت و محتویات داخل قاشق رو توی دهن بم بم ریخت و قاشق رو بیرون اورد

لپای بم بم به خاطر حجم زیاد غذای داخل دهنش پف کرده بود یوگیوم به پسر کیوت جلوش خندید

_بِجو پرنسس

بم بم به زحمت شروع به جویدن غذای داخل دهنش کرد و بالاخره بعد از چند دقیقه جویدن به زحمت قورتش داد با چشمای شاکی و لبای اویزون به چشمای یوگیوم خیره شد

_یااااا ددی داشتی خفه ام میکردیا واقعا که بدجنسی

یوگیوم با شوخی یکی از ابرو هاشو بالا انداخت

_به کی گفتی بدجنس؟

بم بم که انگار فکر کرده بود یوگیوم جدیه هینی کشید و سریع با دوتا دستاش جلوی دهنش رو گرفت

A Bitch Where stories live. Discover now