_ددی منتظر کسی بودی؟
یوگیوم سرشو به نشونه نه تکون داد و از جاش بلند شد
_صبحونه اتو بخور الان میام
اینو گفت و سمت در رفت و بازش کرد و با دیدن یه زن و مرد و پلیسی که همراهشون بود گیج شد فک کرد شاید خونه رو اشتباهی اومدن
_کیم یوگیوم شی؟
پلیس گفت و یوگیوم سر تکون داد
_بله بفرمایید
_از طرف این اقا و خانوم از شما شکایت شده قبلا برای شما احضاریه اومده ولی چون به هر دلیلی احضاریه رو نادیده گرفتید حالا باید با ما بیایید اداره ی پلیس
یوگیوم شوکه شده بود به اون زن و مرد نگاه کرد حتی یه بارم توی زندگی اش ندیده بودشون
_سروان احضاریه ایی به دست من نرسیده در ضمن من این اقا و خانوم رو تاحالا توی زندگی ام ندیدم
_اونا پدر و مادر اقای کانپیموک بهواکول هستن میشناسیدشون؟ اینجا هستن درسته؟ایشونم باهامون باید به اداره ی پلیس بیان
یوگیوم یهو تمام وجودش پر از عصبانیت شد اینا همونایی هستن که بیبی اش رو اینقد اذیت کردن و ازش سو استفاده کردن
میخواست همین الان دستشو روی گلو ی هردوتاشون بذاره و خفه اشون کنه یا اینقد کتکشون بزنه تا تموم استخون های بدنشون بشکنه اما سعی کرد خودشو کنترل کنه نفس عمیقی کشید و سمت سروان برگشت
_برای چی ازم شکایت کردن ؟
_برای تجاوز به پسرشون
یوگیوم شوکه شد نمیدونست باید چی بگه اون عوضی ها با خودشون چی فکر کردن دهنش رو باز کرد که چیزی بگه که بم بم یهو کنارش ظاهر شد و با خوشحالی گفت
_کی بود دد.....
اما با دیدن کسایی که جلوی در بودن وحشت زده خودشو پشت یوگیوم قایم کرد یوگیوم دستشو پشت برد و روی بازوی بم گذاشت
یوگیوم میتونست حس کنه بدن بم بم میلرزه و این خونش رو به جوش میاورد
نگاه خشمگینش رو از اون زن و مرد گرفت و رو به پلیس گفت
_سروان کانپیموک یه پسر بالغه و به راحتی میتونه بگه که همچین اتفاقی نیوفتاده دیگه لازم نیست ما بیایم اداره ی پلیس
_بله درست میگین ایشون بالای سن قانونی هستن ولی مسائل دیگه ایی هم وجود داره متاسفم ولی اگه در برابر اومدن مقاومت کنید مجبورم به زور ببرمتون
یوگیوم همین الانشم میتونست حس کنه که بم بم چقدر ترسیده و اصلا نمیخواست یه دلیل دیگه برای ترس بهش بده پس سر تکون داد
_باشه پس چند دقیقه بهمون فرصت بدین که لباس بپوشیم
سروان سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد یوگیوم هم در رو بست و فورا سمت بم بم برگشت و بغلش کرد بم بم بین بازو هاش به شکل هیستریکی میلرزید و اروم گریه میکرد
_اروم باش بیبی من اینجام...چیزی نیست
بم بم در حالی که هق هق میکرد به حرف اومد
_اونا اومدن منو ببرن مگه نه؟ من میدونستم اونا دست از سرم بر نمیدارن حالا چیکار کنم؟اگه منو از ددی جدا کنن چیکار کنم؟احتمالا چون از دستشون فرار کردم منو میکشن اگه ....
_بم بم
یوگیوم بین حرفش پرید و صورتش رو با دستاش قاب کرد و مجبورش کرد توی چشماش نگاه کنه
_عزیزم چیزی برای ترس وجود نداره من اینجام تا وقتی من پیشتم هیچ کس نمیتونه حتی بهت دست بزنه باشه؟چیزی نیست الان فقط میریم اداره ی پلیس چنتا سوال ازمون میپرسن و برمیگردیم باشه؟
_ولی اگه....
_شششش فقط به ددی اعتماد کن باشه؟
بم بم کمی با تردید به یوگیوم نگاه کرد یوگیوم برای اطمینان دادن بهش پلک نسبتا طولانی زد که باعث شد بم بم سرشو تکون بده
_خب بریم لباس بپوشیم
هردوتاشون وارد اتاق شدن بم بم رفت که ابی به صورتش بزنه با وارد شدن بم بم به حموم اون نگاه مهربون از بین رفت و جدی شد گوشیشو از روی پاتختی برداشت و شماره ی وکیل اش رو گرفت
_سلام یه کار مهم پیش اومده دارن منو میبرن اداره ی پلیس زود خودتو برسون اونجا میبینمت
اینو گفت و گوشی رو قطع کرد با برگشتن بم بم به داخل اتاق لبخند دلنشینی بهش زد و سمت کمد رفت تا برای هردوتاشون لباس بیاره
چند دقیقه بعد بم بم و یوگیوم اماده از خونه بیرون اومدن بم بم حتی با حرفای یوگیوم هم کاملا رنگش پریده بود و خودشو از ترس به یوگیوم چسبونده بود یوگیوم سمت سروان برگشت
_اگه اجازه بدین من با ماشین خودم میام تا اداره
_بله حتما
یوگیوم سرشو یکم به نشونه ی تعظیم خم کرد و دست بم بم رو گرفت و وارد اسانسور شد
تمام طول راه بم بم استرس داشت حالت تهوع گرفته بود و حس میکرد قلبش هر لحظه منفجر میشه بعد از چند دقیقه توی ماشین بودن بالاخره به اداره رسیدن سروان اونا رو همراه پدر و مادر بم بم به اتاقی راهنمایی کرد
یوگیوم به محض اینکه وارد اتاق شد با دیدن کسی که اونجا بود چشماش گشاد شد اون اینجا چیکار میکرد؟
###################
سلامم عید همگی مبارککککک به خاطر عید این پارت رو زودتر آپ کردم و یه نکته ی دیگه اینکه من شروع به آپ یه فیک با کاپل جی جی کردم
" مجری: اینم یه سوال هیجان انگیز. بهمون یه داستان دیوونه کننده از گذشته ات بگو که فن هات ازش خبر ندارن
دِف: من از یه مراسم ازدواج فرار کردم !
مجری ( خندیدن): واقعا؟؟ عروسی کی بود؟؟؟
دِف (نیشخند): خودم "
این خلاصه اشه اگه دوست داشتین یه نگاهی بهش بندازین^^
این پارت هم به ۴۰ رای برسه پارت بعد رو اپ میکنم^^♡
YOU ARE READING
A Bitch
Romanceکاپل: یوگبم ژانر: رمنس.درام.اسمات.ددی کینک ######################## _پرنسس؟ _اوهوم تو پرنسس منی خوشت نمیاد _خ-خوشم می-یاد ######################## این فیک دارای صحنه های اسمات زیادی هستش پس اگه به این ژانر علاقه مند نیستید بهتره این فیک رو نخونید ❤❤...