part 39

1.2K 200 149
                                    

یونگجه اونارو سمت گروه دوستاش که گوشه ایی از خونه دور هم نشسته و صدای خنده هاشون حتی با وجود صدای بلند موسیقی شنیده میشد برد

دونه دونه همرو معرفی کرد و یوگیوم فقط سرتکون داد هیچ کدوم از ادمای اونجا براش مهم نبود اما بم بم که انگار اشنایی قبلی با همشون داشت با لبخند درخشانی با همشون احوال پرسی کرد

و بعد هردو تاشون روی کاناپه ایی که کسی روش ننشسته بود نشستن. بم بم با خوشحالی با همشون حرف میزد و گاهی به حرفاشون میخندید و یوگیوم فقط دستشو دور شونه ی بم بم انداخته و فکرش درگیر بود

_ به نظر نمیاد فردی باشی که زیاد از پارتی لذت ببری

به سمت صدایی که انگار با اون حرف میزد برگشت. پسری با چشمای کشیده و باریک و موهای سیاهی که بالا داده بود رو دید اصلا براش اشنا نبود

انگشت اشاره اش رو سمت خودش گرفت و با ابرو های بالا رفته گفت

_با منی؟

پسر سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد و یوگیوم در جواب فقط شونه هاشو بالا انداخت

_از جاهای شلوغ خوشم نمیاد

_منم همینطور فقط به خاطر یکی مجبور شدم بیام و الان الکی تظاهر به راضی بودن میکنم تا خوشحالش کنم فک کنم توهم همینطور باشی

یوگیوم اهی کشید دستی توی موهاش کشید

_اره به خاطر دوست پسرم اومدم

و با انگشت شصتش به بم بم که با یه پسر مشغول حرف زدن بود اشاره کرد

_اوه پس اون پسر بچه ی کیوت دوست پسر توه

یوگیوم ناخوداگاه اخماشو توی هم کشید

_درسته دوست پسر منه

پسر روبه رو اش خندید و دستاش رو به نشونه ی تسلیم بالا اورد

_هی لازم نیست علیه من جبهه بگیری من خودم دوست پسر دارم

_اینطور به نظر نمیاد

یوگیوم در حالی که اخماش هنوز باز نشده بود گفت پسر رو به روش دوباره خندید

_باور کن. دوست پسرم فقط یکم شلوغه چون‌..‌.

با نشستن یونگجه روی پاهای پسر حرفش قطع شد یونگجه با قیافه اخمالو به سمت یوگیوم برگشت

_یااا کیم یوگیوم با دوست پسر من چیکار داری نکنه میخوای اونو هم مثل خودت کنی

(باید زودتر حدس میزدم دوست پسرش کیه کسی که اینقد رو اعصابه قطعا یه ربطی به یونگجه داره)

یوگیوم با خودش فکر کرد و چشماش رو چرخوند

_دوست پسرت اول سعی کرد با من ارتباط برقرار کنه

A Bitch Donde viven las historias. Descúbrelo ahora