A Bitch

Part 48

کارت رو توی جیب شلوارکش گذاشت و اروم از اتاق بیرون رفت نگاهشو توی اتاق پذیرایی چرخوند ناخوداگاه دنبال یوگیوم میگشت اما تنها کسی که توی خونه دیده میشد یونگجه ایی بود که پشت میز ناهار خوری نشسته بود

با قدمای اروم سمت میز رفت پشتش نشست و گوشی یونگجه رو بهش پس داد و زیر لب ممنونی زمزمه کرد

یونگجه بدون اینکه نگاهشو ازش بگیره سری تکون داد و بشقاب های خامه و عسل رو بهش نزدیک تر کرد

_ بخور

بم بم سر به زیر نگاهی به بشقابا انداخت و بدون اینکه به یونگجه نگاه کنه با صدای ارومی به حرف اومد

_رفت؟

یونگجه که انتظار نداشت بم بم در مورد یوگیوم ازش بپرسه سعی کرد تعجبش رو قایم کنه

_اره گفت باید بره سرکار بم بم؟

با صدا زده شدن اسمش توسط یونگجه بالاخره سرش رو بلند کرد و بهش نگاه کرد

_بله؟

_حالت خوبه؟ نمیخوای در موردش حرف بزنیم ؟

بم بم جند ثانیه مکث کرد

_فک کنم. خوبم هنوز امادگی حرف زدن در موردش رو ندارم نگران نباش خیلی زود یه فکری به حال خودم میکنم و هرجوری شده یه جایی برای موندن پیدا....

قبل ازینکه حرفش رو تموم کنه یونگجه از جاش بلند شد و با اخمای توهم دوتا دستشو روی گونه های بم بم گذاشت و مجبورش کرد نگاش کنه

_بم بم اگه امادگی حرف زدن نداری هیچ اشکالی نداره ولی بذار بهت بگم که فکر رفتن ازینجا رو از سرت بیرون کن ما دوستیم و خونه ی من مال توهم محسوب میشه نمیخوام با فکرای الکی ذهنتو در گیر کنی فهمیدی؟

بم بم سرشو پایین انداخت و با بغض به حرف اومد

_اما من نمیخوام سربارت باشم نمیخوام بهت تکیه کنم

_تو سربارم نیستی دوستمی و چه اشکالی داره که تو شرایط سخت بهم تکیه کنی؟ نگران نباش وقتی منم تو شرایط سختی بودم باید جبران کنی و بذاری کلی بهت تکیه کنم فک نکن همینجوری میتونی از زیرش دربری

یونگجه با لبخند درخشانی گفت و بعد از دیدن لبخند بم بم موهاشو بهم ریخت و سرجاش نشست

_خب حالا صبحونه اتو بخور

بم بم دوباره نگاهی به ظرف خامه و عسل انداخت و اینبار لباش اویزون شد و دست به سینه سمت یونگجه برگشت

_ولی من خامه و عسل دوست ندارم پنیر و گردو دوست دارم

_اوهو ببینش بچه ی لوس رو

یونگجه با خنده گفت و ظرف پنیر و به بم بم نزدیک کرد

_بفرمایید شاهزاده چیز دیگه ایی میل ندارید؟