{ لطفا ووت و کامنت یادتون نره :))♡}
[ I let it burn
You're no longer my concern ]◇•◇•◇•◇•◇•◇
هرکس یک چیز صداش میکنه
اعتیاد ، دیوانگی ، جنون ، بیماری ، توهم ، عشق!من بهش میگم غرق شدن.. من غرق شده ام و هیچ تلاشی برای نجات دادن خودم نمیکنم!
به هیچ ریسمانی چنگ نمیزنم. فریاد نمیکشم. کمک نمیخوام.
میتونم... ولی نمیخوام!بیرون از دنیایی که برای خودم ساختهم همه چیز خیلی واقعیه. درد ، دلتنگی ، پشیمونی ، عذاب وجدان... دنیای واقعی زیادی بیرحمه و من جرعت رو به رو شدن باهاش رو ندارم. من به اندازه ی کافی شجاع نیستم.
این روز ها حتی خیلی بیشتر میترسم! چون میدونم وقتی تصمیم بگیرم با واقعیت رو به رو بشم ، کاملا تنهاام!
من از تنهایی میترسم. از زمانی که همتون رهام کردید دنیا خیلی ترسناک تر از قبل شده!
.
.پک عمیقی به سیگارش زد و دودش رو توی هوای سرد بیرون داد. سکوت خیابون خلوت و خیس رو فقط صدای سرفه های خشک و قدم های بی تعادل و تا جای ممکن ، سریعش میشکست.
دست چپش رو روی دنده های دردناکش گذاشته بود و با دست راستش هر از گاهی سیگار رو از بین لبهای خشکش برمیداشت.
فیلتر سیگار رو روی زمین انداخت. کلاه هودی مشکی رنگش رو روی صورتش پایین کشید تا از نگاه ترحم آمیز مردم فرار کنه.
ترحم برای چی؟ مگه چیزی از زندگی نکبت بارش میدونستند ؟ جز همین چند تا زخم و کبودی روی صورتش ، مگه چیز دیگه ای هم میدیدند؟از سرنوشتش که با درد و تنهایی عجین شده بود خبر داشتند؟
افکار سرگردان و پراکنده به ذهنش ضربه میزدند و هر لحظه یکی از مشکلات و بدبختی هاش رو یاد آوری میکردند..
سرگیجه و حالت تهوعی که یکباره به سراغش اومد وادارش کرد به ایسته و به دیوار کنارش تکیه بده. چشم هاش رو محکم روی هم فشار داد تا سرگیجه اش رو مهار کنه.
خواست دم عمیقی از هوا بگیره اما درد نفس گیری که یکباره توی دنده هاش پیچید باعث شد ناله ی خفیفی بکنه و نفس هاش رو مقطع بیرون بده.
زیر لب به استیو و تمام دوستهاش فحش داد و با تکیه به دیوار ، آروم روی زمین نشست.
" آقا؟! حالتون خوبه؟ کمک میخواید؟"
صدای آشنایی از فاصله ی نسبتا نزدیک شنید. اما در اون لحظه درد نفس گیر بدنش و سرگیجه ی لعنتیش انقدر زیاد بود که نمیتونست توی ذهنش دنبال صاحب صدا بگرده.
" آقا؟ صدای منو میشنو..- لویی؟!"
آنیا با دیدن لویی توی اون وضع با ناباوری تقریبا جیغ کشید!
YOU ARE READING
No time to die [L.S] | Completed
Horror[ اخطار❌ این داستان دارای محتوای ترسناک و ماوراء طبیعه است و ممکن است برای همه مناسب نباشد! ] و من، آخرین بازماندهی جدال با مرگ بودم اما فراموش کردم که مرگ قرن هاست که پیروز میدان است. Cover by: @infectedFantasy #1 in Horror #4 in ziam #5 in sad