سلام امیدوارم خوب باشید❤
از تعداد ووت ها و کامنت ها راضی نیستیم اصلا... یکم مهربون تر برخورد کنید لطفا :))
⚠️ قرار نبود اینجوری بشه ولی شد! میخواستم بگم این چپتر صحنه های باز چندش آور داره که اگر روحیه اتون حساسه نخونید. اما یادم افتاد خیلیییی مهمن این صحنه ها پس نمیشه نخوند. پس اگر حساسید کلا اشتباه کردید نوتایم خوندید😐😂🙌
اون پلی لیسته رو هم که سری پیش بهتون گفتم پلی کنید. لذت ببرید♡
*****
[ آنچه گذشت:
• چندین چپتر قبل خوندیم : رابرت به لویی گفته بود که بعد از ناپدید شدن سم ، آدم های دیگه ای هم بدون اینکه اثری ازشون بمونه ناپدید شدن•
چپتر قبل : لویی نیمه شب بعد از تفریحش با دوست هاش به خونه برگشت. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد ویتی لویی به خودش اومد و دید دیگه توی خونه اش نیست و دختر بچه ای که تمام بدن و لباس هاش خیس بود رو به روش پیدا شد و شروع به زدن حرف های عجیب کرد. همه چیز هرلحظه وحشتناک تر میشد تا زمانی که تلفن لویی زنگ خورد و در کمال تعجب دوباره به خونه اش برگشته بود]
♤♤♤♤♤♤
[ و زمانی که ترس در تاریک ترین قسمت وجودت ریشه کرد و چنگال های تیزش رو به قلب بیتابت فشرد ، من ناجی تو بودم. اما این شروع بازی بی پایان مرگ بود و بازی با مرگ ، همیشه یک قربانی گناهکار داره. گناه من ، دوست داشتن تویی بود غرق این بازی شده بودی!]
"لویی؟ حالت خوبه؟ میخوای بگی چه اتفاقی افتاده؟"
هری با نگرانی که به وضوح توی صداش مشخص بود پرسید. سوال مسخره ای بود. معلومه که خوب نبود. چطور میتونست خوب باشه؟ هر آدمی تو شرایط اون بود تا به حال ده بار شکسته می شد و از بین می رفت.
"استایلز... هرکاری میکنی، گوشی رو روم قطع نکن"
صدای لویی می لرزید ولی با قاطعیت گفت. لحنش شبیه دستور بود تا خواهش. نمی خواست تو این شرایط هم ضعیف جلوه کنه.
درواقع تشخیص اینکه لویی داشت جدی حرف میزد یا فقط طعنه بود، برای هری سخت بود! انتظار هر برخورد و واکنشی رو از جانب لویی داشت جز این.
" لویی؟ چیشده؟"
لبش رو گاز گرفت و به خودش و لحن نامطمئن و هیجان زدهاش لعنت فرستاد. اگه لویی انقدر اوضاعش خراب و بده که داره به 'هری' التماس میکنه که گوشیرو قطع نکنه ، آخرین چیزی که نیاز داره یه پسر هول کرده است که حتی نمی فهمه چی میگه. نفس عمیقی کشید تا وجود پر از تشویشش رو آروم کنه.
YOU ARE READING
No time to die [L.S] | Completed
Horror[ اخطار❌ این داستان دارای محتوای ترسناک و ماوراء طبیعه است و ممکن است برای همه مناسب نباشد! ] و من، آخرین بازماندهی جدال با مرگ بودم اما فراموش کردم که مرگ قرن هاست که پیروز میدان است. Cover by: @infectedFantasy #1 in Horror #4 in ziam #5 in sad