پارت سیزدهم

821 173 43
                                    

مرد لباس سفید لبخندی زد:

-بله، تعریفشون رو از بانو سانرن شنیدم، بذار خودم رو معرفی کنم من شیائو شینگچن هستم..

و بعد به مرد کناریش اشاره کرد:

-ایشون هم دوست من، سونگ لان هستش

وی ووشیان با شنیدن اسم اون دو نفر چشماش از تعجب گرد شد، تعریف این دو تذهیبگر بزرگ رو زیاد شنیده بود و شیائو شینگچن یه جورایی داییش حساب میشد. تعظیمی کرد:

-ببخشید نشناختمون

شیائوشینگچن لبخندی زد:

-در مورد شما هم صدق میکنه، کی فکرش رو میکرد اینجا با ییلینگ لائوزو رو به رو بشیم

وی ووشیان اهی کشید و زیر لب گفت:

-از این لقب متنفرم

بعد صداش رو بالا برد:

-حالا که همدیگه رو میشناسیم، دعوت منو قبول میکنید؟

-با کمال میل

با هم دیگه به سمت یه رستوران رفتن و سر میز نشستن. وی ووشیان اولین کاری که کرد، کمی نوشیدنی سفارش داد.
شیائو شینگچن شمشیرش رو کنارش گذاشت:

-شما مگه اهل یونمنگ نیستید؟

-اره هستم ولی اومدم پیش خواهرم تا مراقبش باشم

شیائوشینگچن لبخندی زد:

-کار خوبی کردید

سونگ لان که تا اون موقع ساکت بود گفت:

-تو واقعا یه استاد تعلیم دیده شیطانی هستی؟

شیائو شینگچن نگاه کجی به سونگ لان انداخت:

-سونگ لان؟

وی ووشیان بدون مکس جواب داد:

-اره

-برای چی به این روش شیطانی روی اوردید؟

وی ووشیان با یاد اوری یه چیزایی اه غلیظی کشید. سونگ لان لبش رو گزید:

-سوال مناسبی نبود؟

وی ووشیان سری تکون داد:

-نه یاد یه چیزایی افتادم که میتونستم با گرفتن جلوی خودم این اوضاع رو به وجود نیارم

آه بلند تری کشید:

-در مورد سوال شما هم باید بگم، مجبور بودم

شیائو شینگچن چهره ی سوالی به خودش گرفت:

-راه برگشتی نیست؟

وی ووشیان به قلبش اشاره کرد:

-نه این هنر شیطانی تا عمق وجودم ریشه کرده

با گفتن این حرف، نوشیدنی ها به همراه غذا آورده شد وی ووشیان لبخند بزرگی روی لبش نشست:

همه چی قاطی شدWhere stories live. Discover now