⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂لبام برای گفتن حرفام به گوشت نزدیک میشن:
من یه موزیک بودم.یه موزیک غمگین..
یه موزیکی که با تموم غماش، عاشقش شدی.
تو با تموم سختیاش کنار اومدی و با عشق با یه موزیک غمگین رقصیدی، چون تو دوسش داشتی
تو عاشقش شدی بکهیون...
اون غمگین بود ولی باهاش کنار اومدی، و این من بودم که بی اختیار قلب تاریکمو در اختیارت گذاشتم و تو رو هم به ریتم غمگینم دخالت دادم..
تو باید فرار میکرد بیون بکهیون..اما موندی و عاشقانه غماشو متحمل شدی..با تموم قلبت..
و این من بودم که زندگی تو رو هم به تباهی کشیدم...
این موزیک غمگین، یه جایی، یه وقتی، تو یه فصلی از سال باید تموم میشد..اون فصل، زمستون بود...زمستونی که سرماشو به لایه ی نازک پوست بدنت رسوند و سرد ترش کرد..
و بازم این من بودم که نتونستم کاری کنم..
من تموم شدم بکهیونم...
یه موزیک هیچوقت پایدار نمیمونه...
و زندگی من، از همه ی موزیکا غمگین تر و عمر من، از همه ی موزیکا کمتر بود...نگران نباش بک.ما تو دنیا نیستیم، ما تو بهشتیم..
⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂
YOU ARE READING
⛓|ᴍʸ ʜᵃⁿᵈˢᵒᵐᵉ sˡᵃᵛᵉ|• [ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ.ʟᴀʏʙᴀᴇᴋ]
Fanfictionشاید بعضیا فکرشم نکنن که این کارارو بکنه، حتی فکرشم نکنن که انقد مهربون و دل نازک باشه. اون کسی نبود که زود امیدشو از دست بده اما روحیه ای داشت که زود آسیب میدید. چانیول یه پسر بی آزار و دوس داشتنی که بخاطر در اوردن پول عمل قلب مادرش وارد شغلی شد که...