-My handsome slave-8

498 53 4
                                    

----------

با حس نسیم خنکی، بدنش به لرزش افتاد و چشماشو باز کرد.چند ثانیه طول نکشید که به خودش اومد، چشماش با یاداوری وضعیتش تا آخرین حد ممکن باز شدن و سریع نشست.

با دلهره به اطرافش نگاه میکرد.هنوزم همونجا بود، اون اتاق بزرگ که همه چیش مشکیه.تکون خوردن پرده های مخمل و مشکی نشون میداد که پنجره بازه و همین نسیم خنک هم از همونجا باعث لرزش بدنش شده.

نوری که از لای پرده ها یکم به فضای اتاق روشنایی میداد و مشخصش میکرد،نشون میداد روز شده.اون از دیشب اینجاس.

با تعجب به تخت نگاه کرد.ولی دیگه کسی پیشش نخوابیده بود.انقد خسته بود که روی همین تخت باهاش خوابش برد و الانم معلوم نیس کجا غیبش زده و چان تو اتاق تنهاس.

از روی تخت بلند شد و با بیرون اومدن از زیر پتوی مشکی، اندام لخت خودشو دید که فقط همین پیرهن زرشکی تنش بود.از خودش خجالت کشید و لعنتی به خودش فرستاد.

کل فضای اتاق رو با چشماش دید زد تا کت و شلوار و لباس زیرشو پیدا کنه، اما چیزی شبیه لباسای دیشبش ندید.

بدون فکری سمت کمد رفت و با باز کردن درش، کت و شلوار کرمی رو دید که روی گیره لباسی آویزون بود، البته کت و شلوار مشکیشم روی یه گیره ی دیگه به چشمش میومد.خیالش راحت شد و نفسشو بیرون داد.دستاشو سمت گیره ای که کت کرمی بهش آویزون بود برد و شروع کرد به گشتن.با دیدن لباس زیرش که زیر کت روی گیره آویزون شده بود، خندش گرفت.

+این آدم زیادی با نظمه.

با یاداوری اینکه از دیشب خونه نرفته و مطمعنا نگرانشون کرده خندشو از لباش گرفت و با برداشتن و پوشیدن لباس زیرش، کت و شلوار مشکی خودشو برداشت تا بپوشه و ازینجا بره.

...

یقه ی پیرهنشو درست کرد و لرزش گوشیش توی جیب کتش بهش یاداوری کرد که از دیروز قبل از اومدنش که با سهون حرف زد، دیگه به گوشیش دس نزده.

سریع گوشیشو از جیب کتش دراورد.قفل گوشیو که باز کرد با دیدن تعداد تماسا و پیامایی که جمعا بیشتر از 200 تا بودن ابروهاش ناخوداگاه بالا رفتن.همشونم مال دوتا از مخاطبای گوشیش بودن، سهون و بکهیون!

اخرین پیامکی که بخاطرش همین چند لحظه پیش گوشیش لرزیده بود، از طرف بکهیون بود.با استرس روی پیام بکهیون زد و با وارد شدن به صفحه ی چتش شروع کرد به خوندن چندتا از اخرین پیاماش:

*چان؟

چرا جوابمو نمیدی؟

جواب بده اذیت نکن

اگه میخوای منو حرص بدی چرا سهونو نگران میکنی؟

اصن غلط کردم چان جواب بده

⛓|ᴍʸ ʜᵃⁿᵈˢᵒᵐᵉ sˡᵃᵛᵉ|• [ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ.ʟᴀʏʙᴀᴇᴋ]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang