-My handsome slave-15

266 50 8
                                    

این قدم زدناش روی مخ خودشم راه میرفت.با همون نگاه بی حوصلش به ساعت مچیش خیره شد.تقریبا نیم ساعت میشد که منتظر بود، یه ردیابی نباید اینقدر طول میکشید.
به صندلی فردی که با تمرکز به صفحه ی کامپیوتر خیره بود نزدیک شدو نگاه منتظرشو رو مانیتور زوم کرد.
+چیزی پیدا نکردی؟

چن با کلافگی سرشو به معنی*نه*تکون داد.
_نمیشه پیداشون کرد

+ینی چی؟
حرفش با نگاه متعجبی که به صورت چن خیره کرد هماهنگ بود.

_شماره هاشونو سوزوندن

ابروهاش خمیده تر شدن و این نشونه ی عصبی تر شدنش بود.
+درست توضیح بده ببینم چی میگی؟
حرفای چن به شدت کلافش میکردن و نمیخواست باورشون کنه.

چن با گذاشتن دستاش رو لبه ی میز، صندلیشو به عقب هل داد.همونطور که نشسته بود،صندلیو طرف جانگ چرخوندو تو چشماش خیره شد.
_دیگه چجوری باید بگم؟ شماره هاشونو سوزوندن!نمیشه ردیابیشون کرد

نگاه ترسناکشو از چشمای چن گرفت .سرشو پایین انداختو نگاهشو به کف چوبی اتاق چن داد.
+مینهوی عوضی..اون کثافت میدونست من اینجوری پیداشون میکنم

_خودت که میدونی..اگه شمارشون نباشه نمیشه پیداشون کرد

+میگی چیکار کنم؟
حرفشو بعد از خیره شدن تو صورت چن زد.

همونطور که با دستش چونشو میخاروند لب زد.
_برو سراغ آشناهاش..ادمایی که بیشتر باهاشون ارتباط داشته..شاید با تهدید کردنشون بتونی هردوشونو پیدا کنی

افکاری وارد ذهنش شد که تازه بوجود اومده بودن، همینم نگاهشو به دیوار اتاق خیره میکرد.
+پیداشون میکنم

—————————

از تاکسی پیاده شدن.بعد گرفتن چمدوناشون از راننده تاکسی، شروع کردن به قدم زدن تو پیاده رو.

به گوشیش خیره بودو مدام آدرسی رو زیر لب زمزمه میکرد که مادرش براش فرستاده بود.

نگاهشو از صفحه ی گوشی گرفتو به روبروش داد.چشماشو ریز کردو به تابلوی آبی و تقریبا بزرگی که سر کوچه ی بعدی نصب شده بود، خیره شد.
_کوچه ی بعدیه

خیالش ازینکه خونه رو پیدا کرده راحت شده بود.نفس عمیقی از هوای تازه ی ججو کشیدو لب زد.
_هیچ جا مث اینجا نمیشه

چان نگاهشو از زمین گرفتو خیره شدنش به روبرو با لبخندی که روی لباش نشست هماهنگ بود.
+اوم..هواش عالیه

نیم نگاهی به صورت چان انداختو دوباره نگاهشو به جای قبلیش برگردوند.
_راستی..شماره هامونو سوزوندم

یه لحظه طول نکشید که نگاه متعجب چان به نیم رخ لبخند دار مینهو زوم شد.
+چی؟ سوزوندیشون؟

⛓|ᴍʸ ʜᵃⁿᵈˢᵒᵐᵉ sˡᵃᵛᵉ|• [ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ.ʟᴀʏʙᴀᴇᴋ]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon