NOW YOU ARE MINE!

549 121 30
                                    

تیک تاک تیک تاک
صدای ساعت دیواری بدجور روی مخش رژه میرفت. نمیتونست بخوابه و هوای داخل خونه اون قدر گرم شده بود که میتونست حرکات عرق روی پیشونیش رو حس کنه.

امشب هم مثل شب قبل روی کاناپه خوابیده بود. قبل از اینکه تیونگ مثل دیشب پشت در اتاقش ناپدید بشه مردد بهش گفت که میتونه توی اتاقش بخوابه اما جونگ کوک مودبانه ردش کرد. هنوز اونقدر به تیونگ حس نزدیکی نداشت که توی اتاقش بخوابه و مردد بودن تیونگ هم نشون میداد اونهم چندان دوست نداشت این اتفاق بیوفته.

با انگشت یقه تی شرتش رو از تنش فاصله داد و چندبار تاب داد تا شاید بتونه خودشو خنک کنه.
چشمهاش هنوز بسته بودن اما دیگه بسته نگه داشتنشون فایده ای نداشت، خواب کاملا از سرش پریده بود.

چشمهاش رو باز کرد و نفس عمیقی کشید. هنوز خونه تیونگ بود و خوشحال بود از اینکه با باز کردن چشمش از اتاق ته راهرو سردرنیاورده.

بلند شد تا از یخچال برای خودش اب بریزه . همونطور که از لیوان اب میخورد از پنجره کوچیک آشپزخونه تیونگ به منظره تاریک و سیاه بیرون خیره شد. اونقدر تاریک بود که رو شیشه تصویر واضحی از خودش میدید.

لیوان رو کنار سینک گذاشت و به پنجره نزدیک تر شد. دستش رو روی شیشه گذاشت. هوای سرد بیرون باعث شده بود شیشه پنجره هم سرد بشه یا شاید دمای بدن جونگ کوک خیلی بالا رفته بود.

پیشونیش رو به شیشه چسبوند تا یکم بهتر بشه.

_نمیتونی بخوابی؟

از ترس حس کرد روحش از بدنش بیرون اومده و دوباره برگشت به بدنش. از توی شیشه به قیافه خواب الود تیونگ که فاصله زیادی باهاش نداشت نگاهی انداخت.

قبل از اینکه جوابی بده نفسی که از ترس توی سینش حبس شده بود رو رها کرد.

_اههه نه! ....خیلی گرمه!

تیونگ سری تکون داد و به تبعیت از جونگ کوک ابی برای خودش ریخت و روبه روی پنجره کنارش ایستاد.

_حس میکنم ترسیدی؟!

جمله ای که تیونگ گفت نه سوالی بود نه خبری یجوری انگار میدونست جونگ کوک چه حسی داره اما میخواست مطمئن بشه!

_نه!.....نمیدونم....

_طبیعیه! چند روز توی اون خواگاه زندگی کردن مثل کابوسه!

ابش رو که تموم کرد لیوانش رو کنار لیوان جونگ کوک گذاشت دستی به شونش کشید و گفت
_برو بخواب...فردا کلاس داری!

و جونگ کوک رو ترک کرد.

.
.
.
.
.
با حس کردن حرکت کردن کسی اطرافش از خواب پرید اما چشمهاش رو بسته نگه داشت.
دمای هوا پایین اومده بود. اونقدر پایین که از بین لبهاش بخار بیرون میومد.

Invisible [Vkook] Season1Where stories live. Discover now