what should we do now?

478 126 23
                                    

-صبر کن!

جونگ کوک نگاهش رو از در بسته گرفت و به جیمین که حالا جای تهیونگ رو تصاحب کرده بود ، داد.

-تو گفتی چیزی میخواد منو تسخیر کنه! یعنی..من الان تسخیر نشدم؟

جیمین سرش رو تکون داد - نه ...هنوز نه...تو الان توی مرحله اولی!

جونگ کوک متعجب به جیمین نگاه کرد -یعنی چی؟

جیمین-یعنی هنوز بازی شروع نشده پسر!....مرحله اول تسخیر زمانیه که تو صداها و زمزمه هایی رو میشنوی...توی خواب یا بیداری آدمهای مختلفی میبینی که تو عمرت تاحالا ندیدیشون و اینجور چیزایی که نشون میده روح پلید یا شیاطین بهت علاقه پیدا کردن!

اگه توی موقعیت بهتری بود حتما به شوخی می گفت "واوو چه رمانتیک" ولی الان نه جاش بود نه وقتش. خیلی دوست داشت بدونه مرحله دوم چیه اما میترسید...از جوابی که قرار بود بشنوه می ترسید. اما مثل اینکه اون روز کائنات باهاش حال نمیکردن چون جیمین بدون اینکه کسی ازش بخواد به حرفش ادامه داد.

-...و بعد میرسیم به مرحله دوم که بیشتر فیزیکیه...مثلا زخم و جای کبودی روی بدنت پیدا میشه یا کسی توی خواب یا حتی بیداری لمست میکنه که ولی تو نمیتونی ببینیش اینا بیشتر برای اینه که زمینه رو برای مرحله سوم فراهم کنه...هرچقدر اتفاقات عجیب و غریب بیشتر برات بیوفته و تو منشأش رو ندونی از نظر ذهنی و روحی ضعیف میشی و اونا راحتتر میتونن بهت مسلط بشن.

-و مرحله آخرم که تسخیر کامله...پلیدی کنترل بدنت رو به دست می گیره درحالی که روحت هنوز توی بدنته...مثل راه رفتن توی خواب میمونه...یکم که با بدنت بازی کرد روحتو نابود میکنه..!

سرش رو بین دو دستش گرفت..سرش اونقدر سنگین شده بود که حس میکرد هرثانیه ممکنه منفجر بشه...صدای جیمین توی سرش اکو می شد و سردردش رو بدتر میکرد. همه فکر می کردن اون توی مرحله اوله ولی خودش که بهتر میدونست...اوضاع بدتر از چیزیه که فکر میکرد...و برای بار هزارم اون روز دعا کرد که ای کاش توی شهر خودش میموند.

کال بعد از سکوت طولانی مدتش شروع کرد به حرف زدن.

-حالا که میدونیم چی به چیه باید فکری بکنیم تا چجوری از بین ببریمش!

یونگی ایستاد و دست جیمین رو گرفت و به طرف خودش کشید تا بلندش کنه-منو چیم میریم وسایل احضارو آماده کنیم

وقتی اون دو نفرهم مثل تهیونگ پشت در ناپدید شدن جونگ کوک به طرف کال برگشت

-احضار؟

-اره...باید بدونیم باکی طرفیم...روحشو احضار می کنیم و بعد یه فکری به حال از بین بردنش می کنیم

جونگ کوک کمی توی جاش جا به جا شد و بدنش رو به طرف کال مایل کرد تا کاملا روبه روش قرار بگیره-تو فکر میکنی اون روح کیه؟

کال شونه بالا انداخت-طبق اطلاعاتی که روزنامه های اون سال میدن...فکر کنم طرف عضو یجور فرقه شیطان پرستی بوده!

جونگ کوک چشمهاش رو توی حدقه چرخوند و هوفی کشید-اه...عالی شد!

خنده ریز کال باعث شد دوباره نگاهش رو به پسر بده

کال-نگران نباش کوک...ما همه هواتو داریم...شاید تا الان خودت فهمیده باشی که نه تنها جیمین و یونگی و تهیونگ..بلکه بقیه هم کارشون همینه!

-....همه جنگیرن؟

کال سرپا ایستاد و به طرف تخت روبه رویی رفت و خودشو پرت کرد روش، همونطور که سرشو توی بالشش فرو کرده بود با صدای خفه ای گفت-یجورایی...جیمین یه روشن بینه...یونگی خاندانشون جنگیر بودن ...جین و نامجون یوتیوبرن، کارشون اینه میرن خونه هایی که مردم فکر میکنن تسخیر شدست تا جن و روح و هرچی گیرشون اومد پیدا کنن...اونا بیشتر اطلاعات و مدرک جمع میکنن...هوپی مدیومه...نمیدونم بر چه اساسی مدیوم شده ولی مثل اینکه ارواح خیلی دوستدارن با اون ارتباط برقرار کنن تا بقیه و تهیونگ....تهیونگ..اون...اونم مثل تو بود!

جدا از اطلاعاتی برگ ریزونی که کال راجب دوستای جدیدش داد، با اینیکی شاخ درآورد-مثل من؟

کال سرش رو بالا آورد تا به جونگ کوک نگاه کنه-اونم تسخیر شده بود....توسط یه جن...خوش شانس بود که کشیشی که جنگیری رو انجام داد وارد بود وگرنه مرده بود..."روی تخت برگش و پشت به جونگ کوک خوابید. با صدای خسته ای که لحظه لحظه آرومتر میشد ادامه داد" ...به خاطر اون اتفاق تهیونگ میتونه سنگینی هر مکانی که میره رو حس کنه...برای همین...زیاد از اینجا خوشش نمیاد!

بعد از حرفهایی که کال زد امیدوار شد..به برگشتن به زندگی عادیش...اگه همچی درست میشد بر میگشت به شهرش و حتی اگه مجبور هم میشد به سئول بر نمیگشت.

.

.

.

.

.

خوبه یه مشت عجیب غریب دور هم جمع شدن حال میکنن برای خودشون:/

خب نظری چیزی

پارت قبل که همش گفتین زودتر بذار چرا دیر آپ میکنی

نفهمیدم روند داستان خوبه؟بده؟ خوشتون میاد؟ نمیاد؟

ایحی:/😑

Invisible [Vkook] Season1Where stories live. Discover now