my name is lu!

619 135 44
                                    

 هشت پسر دایره وار دور میز گردی که یونگی و جیمین همراه چندتا شمع و عود با خودشون آورده بودن، جمع شدن. همه دستهاشون رو روی میز گذاشته بودن و منتظر کال بودن تا بهشون بگه بعد باید چیکار کنن.

کال-حالا چشمهاتونو ببندید.

روشنایی کمی که از شمع ها نشأت میگرفت پشت پلکهاشون به تاریکی مطلق تبدیل شد. به جز صدای نفسهای همدیگه و اگه بیشتر دقت میکردن صدای سوختن شمعها، تنها صدایی بود که شنیده می شد.

 صدای کوبیده شدن پاشنه کفشی به زمین راهرو از پشت در اتاق، سکوت رو شکست.جونگ کوک با خودش کلنجار می رفت تا چشمهاش رو باز نکنه. صدا که متوقف شد نفس راحتی کشید اما راه هوا توی گلوش بسته شد وقتی حس کرد کسی بین اون و کال نشسته.

حواسش با صدای کال سرجاش برگشت-خوشحالم که خواستی باهامون ارتباط برقرار کنی! میتونی اسمتو بهمون بگی؟

سوال کال که تموم شد منتظر بود تا غریبه ای که حضورش رو حس میکرد شروع کنه به حرف زدن اما به جاش صدای هوسوک بود که فضا رو پر کرد.

-لو...اسمم لوعه!

کال-آیا تو کسی هستی که دوستم رو اذیت میکنه لو!

از هیچ کس صدایی در نمیومد، همه منتظر بودن تا هوسوک حرف روح توی اتاق رو براشون بازگو کنه-...آره!

نفس توی سینش حبس شد. به خودش افتخار میکرد که تا حالا غش نکرده، فکر کنید توی اتاقی باشید که تازه رازهای ناخوشایندش رو فهمیدید و روحی که از لحظه ورودتون به خوابگاه دست از سرتون برنمیداره هم کنارتون نشسته باشه.

کال-میتونم بپرسم چرا؟

جواب کال خراشیده شدن میز بود. با اینکه چشمهاش بسته بود اما مطمئن بود صدا از سمت هوپی میاد. چند ثانیه دیگه هم منتظر موندن اما به جز خراشیده شدن میز و نفس نفس زدن هوسوک چیزی عایدشون نشد.

کال-اگه نمیخوایی.....

هوپی-اون...پ..پاکه...ازش متنفرم....درست مثل اونه...بهش قول دادم زندگیش رو جهنم میکنم.....باید بمیره....ازش متنفرم.. ازش....

صدای هوپی ضعیفتر و ضعیفتر شد تا اینکه کاملا قطع شد هنوز چشمهاشون بسته بود که با صدای افتادن چیزی سریع پلکهاشون رو باز کردن.

شمعها خاموش شده بودن و اتاق تاریکه تاریک بود. یونگی و تهیونگ ، هوپی رو که روی زمین افتاده بود بلند کردن تا روی تخت بخوابوننش. مضطرب بالا سرش ایستاد و به چشمهای بستش نگاه کرد.

Invisible [Vkook] Season1Where stories live. Discover now