who are you?

548 118 31
                                    

دانشگاه و تمام مزخرفاتش همون بهتر تو خود دانشگاه دفن بشن. وقتی پات میرسه به خوابگاه فقط استراحت!

تلپ

سهون خودشو روی تخت دوست داشتنی و نرمش انداخت و سرش و برگردوند طرف دوستش که مثل خودش روی تخت خودش بود اما به سقف خیره شده بود.

_چانی...هنوز فکر اون اتفاقی؟

_نباید باشم؟..."هوف بلندی کشید و روی تخت نشست" لعنتی اولین کراشم بود!

چنان قیافه اندوهگینی به خودش گرفته بود که هرکی به جز سهون بود خودشو برای اون نگاه پاپی مانندش جرـــ اهم اهم...میکشت!

_اولین؟!

پوزخندی زدو روی تخت غلتید حالا پشتش به چانیول بود.
_اون اکس کراش ریزه میزت و اون دوستش یه مشکلی دارن....حس خوبی نسبت بهشون ندارم!

_پوففف...تو و اون حس ششمت...بابا خسته کردی هی به این حس ندارم...به اون حس ندارم....عزیزم تو کلا حس نداری! اونجات خراب شده!

بعد بلند بلند شروع کرد خندیدن.
اره این خصلت چانیول بود که به حرفهای هرچند بی نمکش می خندید.

با تقی که به در خورد خنده های چانیول قطع شد و نگاه هردو پسر سمت در بسته اتاق کشیده شد اونقدر صبر کردن تا دوباره صدای در زدن اومد.

_اومدم..

همین که چانیول در رو باز کرد سهون تونست چهره عروسکی لوهان از لای در ببینه و مطمئن بود کله مودار پشتش هم متعلق به بکهیونه!

_میخواستم دعوتتون کنم بیرون....برای شام...خیلی دست دارم بیشتر شمارو بشناسم!

بعد از حرف لوهان این  نگاه پرسشگر چانیول بود که به طرف سهون برگشت...خب چه کار دیگه ای میتونست انجام بده بجز قبول کردن پیشنهادش؟

.
.
.
.

دکه کوچیکی کنار خیابون پیدا کردن که به گفته بکهیون غذاهای خیلی خوشمزه ای داشت.

مثل سری قبل چانیول و بکهیون روبه روی هم و سهون و لوهان روبه روی هم سر میز نشستن.

لوهان_سهون شی به نظر اوضاع دانشگاهت روبه راهه!

سهون خیلی خوب میدونست اون حرف از پسری که توی همه کلاساش هست و تقریبا همه جای دانشگاه میبیندش یعنی چی!

_اره...باید ازت تشکر کنم لوهان شی؟!

سکوت سنگینی بین اون چهارنفر شکل گرفت که انگار از همون اول اونجا بود...فقط منتظر موقعیت مناسب بود.

بکهیون تک خنده ای کرد و خودش رو رومیز خم کرد تا بتونه چشمهای چانیول که به میز بود رو ببینه.

_چانیول...خیلی ساکتی!

چانیول سرش رو بالا گرفت و پوزخند زد
_چیز عجیبیه؟

Invisible [Vkook] Season1Where stories live. Discover now