KOOKIE
چشمام رو باز کردم و به ساعت نگاه کردم هنوز دو ساعت وقت داشتم
یکم سعی کردم بخوابم ولی گفتم بهتره پاشم یکم به سر و وضعم برسم
زنگ خور گوشیم رو خاموش کردم ، پاشدم و سمت آشپز خونه رفتم
قهوه ساز رو روشن کردم بعد از اینکه مسواک زدم و یه صبحونه مفصل خوردم حدودا نیم ساعت گذشتجلوی آینه تو اتاقم ایستادم و یه نگاهی به خودم انداختم و با خودم گفتم بهتره موهام رو رنگ کنم
سریع پریدم تو حموم و بعد از خیس کردن موهام رنگ رو کف دستم ریختم و رو سطح موهام پخش کردم یکم برای خودم آواز خوندم که وقت بگذره
بعد از ده دقیقه موهام رو شستم و از حموم بیرون زدم چون موهام خیس بود چیزی از رنگ معلوم نمیشد
سشووار رو روشن کردم و با کشیدن شونه روی موهام خشک و صافش کردم جلوی آینه به خودم خیره شدم و چند تا سوت برای خودم زدم
"
"به َبه چی شدی پسر
موهای قهوه ای روشن که حسابی با رنگ پوستم مچ شده بود به ساعت نگا کردم و یه دو نه زدم رو پیشونیم.
همش چهل پنج دقیقه وقت داشتم ..کال فک کنم یه ساعت داشتم از خودم تعریف میکردم
دوباره یه دونه دیگه زدم رو پیشونیم! وااای آقا هان گفته بود قبل از شروع کار برم پیشش با سرعت در کمد رو باز کردم و تیپ اسپرت انتخاب کردم و انداختم رو تخت
بعد از پوشیدن لباسام یه کش کوچک برداشتم و دسته ای کوچیک از موهام رو بستم .. موهام اونقدری بلند نبود که زیاد به چشم بیاد یه هد بند توسی همرنگ تیپم هم به سرم بستم
"اه ..بسه دیگه مگه دارم میرم عروسی"
کوله پشتیم رو برداشتم و از یخچال چند تا انرژی زا و شکالت انداختم توش بعد از برداشتن گوشیم از خونه زدم بیرون
جلوی در اتاق مدیریت وایستادم و در زدم و بعد از صدایی که شنیدم داخل شدم
+سلام صب بخیر آقای هان ... جئون جونگ کوک هستم
_اوه سلام پسرم بیا بشین
+آممم ... همونطور که احتماال میدونید برای کار اومدم
_ بله در جریانم.. در مورد شرایط کار هم ساعت ۹ صب باید اینجا باشید تا یک شب و میتونید در ماه یک روز مرخصی بگیرید و بجز اینجا هم نباید جای دیگه ای کار کنید حقوقتون ماه ۴۴۰ وون
هستش
+بله متچکرم از توضیحاتتون...با همه شرایط موافقم لطفا اینجا رو امضا
کنید
بعد از اینکه از دفتر مدیر زدم بیرون رفتم سمت فروشگاه
از دور دیدم بسته اس یه نگاه به ساعتم انداختم هنوز یه رب وقت داشتم با خودم گفتم یکم اطراف رو بگردم
پارک خیلی خلوت بود خب هیچکس این وقت صبح نمیاد شهر بازیسمت دکه بلیط رفتم دیدم
دیدم یه پسر جوون نشسته و داره با گوشیش ور میره
+سلام آممم جئون جونگ کوک هستم
سلام میتونم کمکتون کنم؟
من فروشنده جدید این فروشگاه هستم ولی انگار باز نیست
_اره درسته ... میخوای بیا داخل تا جیمین بیاد
رفتم داخل ... به نظر پسر خون گرم و مهربونی میومد قدش یکم بلند تر از من بود بدنش هم به نظر عضله ای میومدپشت به من ایستاده بود و مشغول آماده کردن قهوه بود و من همهمینطور بهش نگاه میکردم
_کوکی کوکی کوکی!
چیشد داره به من میگه کوکی...چه زود هم پسر خاله شد .. راستش تاحالا کسی اسم منو مخفف نکرده بود و بنظر جالب میومد
+بله .. مشکلی پیش اومده؟ نه آخه چند بار صدات کردم نشنیدی
_آها متاسفم قهوت رو بگیر تا سرد نشده بخور
چند قلوپ از قهوه خوردم و متوجه شدم جیمین که داره میاد سریع بلند شدم و بابت قهوه هم تشکر کردم و رفتم بیرون
+راستی نگفتی اسمت چیه؟
_تهیونگم.. کیم تهیونگTae
داشت ازم دور میشد ... یه دفه سر جام ایسادم و میخواستم صداش کنم چون داشت کوله پشتی منو با خوش میبرد... خواستم سمت در برم که سر جام ایستادم فهمیدم که کوله هامون تقریبا شبیه همه
"آه .. این فقط یه شباهت بود" سر جام نشستم و یکم به راهی که داشت میرفت خیره شدم
چه پسر با مزه و کیوتی و در عین حال جذابی بود .. یه تیپ اسپرت توسی با یه هدبند ست .. همه اینا یه ور اون موهاش که از پشت بسته بود و خیلی هم بهش میومد یه ور دیگه... یکم موهاش از من تیره تر بود چون موهای من نسکافه ای روشنه و برای اون قهوه ای روشن بود
"امیدوارم دوستای خوبی بشیم"
گوشیم رو از کوله دراورم و مشغول شدم
پیش خودم میگفتم که کی این وقت صبح میاد شهر بازی که من همش باید اینجا بشینم.. هوففف به هر حال این کار منه و بابتش پول میگیرم در کل از تو خونه نشستن بهترهJIMIN
دکمه توی دستم رو فشار دادم و کره کره ها بالا رفتن
از دور جونگکوک رو دیدم که سمت من میومد
+سلام جیمین شی صبح بخیر
_ ِهلو.. بهم بگو جیمین راحت باش
باهم رفتیم داخل و من یه پیرهن فرم مخصوص اینجا رو بهش دادم ...
یه پیرهن آستین کوتاه مشکی که لوگوی شهر بازی روش بود
_آممم... جونگ کوک تو میتونی تو قسمت دوم فروشگاه وایستی و
مشتریا هرچی که خواستن راهنماییشون کنی
اوکی سر صبح بود و دو سه تا مشتری بیشتر اطراف فروشگاه نبود
جونگکوک کار اونا رو راه مینداخت و اونا هم به سمت من میومدن و
من وکالاهاشون رو حساب میکردم و تو کیسه میذاشتم
همین روال ادامه داشت که ساعت دوازده ظهر شد
وای من بهش نگفتم که باید برای خودش غذا بیاره به هر حال مشکلی
نیست اینجا فروشگاهه و میتونیم باهم یه ساندویچ سرد بخوریمTae
همینطور نشسته بودم و به اطراف نگا میکردم... ساعت نزدیک یک بعد از ظهر بود و من شکمم حسابی قار قور میکرد از دور دو تا پسر با هم به سمت من میومدن
_سلام .. چه کمکی میتونم براتون انجام بدم؟
+۱۴تا بلیط ترن هوایی
_واو این همشو میخواین دو نفری سوار شید؟
+اوهوم این یه شرط بندی بود که باختیم و باید تا آخرین دونه بلیط هم انجامش بدیم
_اوکی .. فایتینگ
یه چشمک زدم و ازم دور شدن
ترن هوایی خیلی توی روز حال میده حتما باید امتحان کنم؛ دوباره صدای شکمم بلند شد یکم شهربازی شلوغ بود بخاطر همین باید مینشستم تو جایگاهم
نیم ساعت گذشت و کم کم پارک خلوت شد منم به سرعت از سر جام بلند شدم که برم تو فروشگاه... کلید رو از تو جیبم در اوردم و بعد از برداشتن کیف پول و گوشیم در دکه رو بستم و راه افتادم
_سلاااممممم
+ احمق هزار دفه گفتم اینطوری نیا تو
بعد از نگاهی که به اون فروشنده جدید انداختم به زور تونستم جلوی خودمو بگیرمو نخندم... مثل کچ سفید شده بود و با چشمای درشت
شده بهم نگاه میکرد.معلوم بود که حسابی ترسیده
_اوه میانه دیگه تکرار نمیشه
سمت یخچال رفتم و یه ساندویچ سرد برداشتم و سمت جیمین رفتم که برام حساب کنه
+تهیونگی ما هم ناهار نخوردیم میخوای بیا اینجا بشین با هم بخوریم
_اوه ممنون کوکی باشه
سه تایی باهم سمت میز گوشه سالن رفتیم و کنار هم نشستیم
+تهیونگ شی شما چند سالتونه؟
_آممم.. 23 در ضمن با من راحت باش همون تهیونگی میتونی صدام کنی هرچی باشه ما همکار و دوستای هم هستیم ... و ..تو هم بگو چند
سالته؟ واییی چه پسر بامزه ایه وقتی خجالت میکشه میخوام
لپشوبگیرم بکشم
جونگکوک: اهم ...من ۲۱ سالمه
جیمین: اگه صحبتاتون تموم شد غذاتونو بخورین
تهیونگ تو دلش: خروس بی محل
تهیونگ: نظرتون چیه شب که اینجا خلوت شد یکم بریم این اطراف روبگردیم و خوش بگذرونیم هرچی باشه یه همکار جدید داریم
جیمین: عالیه منم موافقم.☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ووت و کامنت فراموش نشه💕💕
فالو✔
YOU ARE READING
Me And You || VKook🎢
Romance[جونگ کوک و تهیونگ توی بزرگ ترین شهر بازی سئول کار میکنند.] _جونگ کوک فروشنده در فروشگاه شهربازی. _تهیونگ بلیط فروش شهربازی. - جونگ کوک برای کار به پایتخت کشورشان می آید و در خونه ای که یادگاری پدرش است زندگی میکند . مرور زمان باعث میشود دیگه همکار...