بعد از چند دقیقه تو صف ایسادن نوبت ما شد به ترتیب شوگا و جیمین و جونگ کوک و خودم ردیف آخر که بالا ترین بود نشستیم.
کمربندامون رو بستیم یه دفه کوک جیغ زد با سرعت سمتش برگشتم و گفتم :
+کوکی چیشد؟
_هیچی هیجانم یه دفه زد بالا
هممون خندیدیم و کم کم کشتی پرنده داشت حرکتش رو شروع میکرد هممون هم زمان داد میزدیم سرعت کشتی یه دفه خیلی زیاد شد و منم از هیجان زیاد دستام رو بردم بالا و داد میزدم بعد من هم جونگ کوک همین کارو کرد که باعث شد دستامون بهم بخوره من دیگه دستاش رو ول نکردم و آوردم پایین و رو میله گذاشتم و یه نگاه بهش انداختم و دوباره شروع به جیغ و داد کردیم تاحالا اینقد از سوار شدن وسیله ای خوشم نیومده بود شاید بخاطر حظور دوستام بود ولی چرا دارم خودمو گول میزنم همه اینا بخاطر جونگ کوک بود و بخاطر دستاش که الان زیر دست من رو میله مچ شده بود .
بعد از پنج دیقه داد و بیداد و جیغ کم کم داشت سرعت کشتی کم میشد سمت جلو خم شدم و به جیمین نگا کردم که چطور خودشو تو بغل یونگی انداخته بود و نفس نفس میزد تقریبا از این موقعیتشون به خنده افتادم ؛
کشتی ایستاد و جونگ کوک به یونگی اشاره کرد که پیاده بشه ولی من هی داد میزدم یه دور دیگه یه دور دیگه شوگا و کوک هم موافقت کردن ولی جیمین همش میخواست پیاده بشه یونگی دستش رو گذاشت رو دهنش و رو به ما گفت خودم هواسم بهش هس .
دوباره کشتی شروع به حرکت و فقط منو کوکی بودیم که داشتیم لذت میبردیم اون طرف جیمین کاملا چرخیده بود و یونگی رو محکم بغل کرده بود یونگی چیزی نمیگفت و یه صدایی شبیه هووووو از دهنش خارج میکرد کوکی هم داد میزد این عالیهههههه منم همینطور اینو تکرار میکردم.
کشتی ایستاد و شوگا پیاده شد ولی جیمین باسرعت خودشو انداخت بیرون و سمت دسشویی رفت شوگا هم نگران شد و دنبالش رفت:
کوکی: فک کنن حالش بد شد
_آره بیا بریم ببینیم مشکل چیه.
باهم رفتیم سمت دسشویی و جیمین زانو زده بود جلوی توالت و داشت بالا میاورد و یونگی هم کمرشو ماساژ میداد
جیمین بلند شد و گفت که حالم خوبه ولی شوگا گفت :
+اگه چیزیش بشه میکشمتون
منو کوک با تعجب به هم نگا کردیم و دیگه چیزی نگفتیم
شوگا :من میرسونمش خونه بقیه چیزارو خودتون سوار شید
یونگی دستای جیمین رو گرفت و باهم رفتن منم تعجب میکردم از این صمیمیتشون اونا هنوز دوساعت هم نیس که باهم آشنا شدن .
کوکی: بهتره ماهم دیگه بریم وقت زیاده ما هم که همیشه اینجاییم میایم همه ی اینارو سوار میشیم
STAI LEGGENDO
Me And You || VKook🎢
Storie d'amore[جونگ کوک و تهیونگ توی بزرگ ترین شهر بازی سئول کار میکنند.] _جونگ کوک فروشنده در فروشگاه شهربازی. _تهیونگ بلیط فروش شهربازی. - جونگ کوک برای کار به پایتخت کشورشان می آید و در خونه ای که یادگاری پدرش است زندگی میکند . مرور زمان باعث میشود دیگه همکار...
