صبح روز بعد اتاق یونمین
شوگا از خواب بیدار شد و سرش رو از تو گودی گردن جیمین بیرون آورد.
چند بار سرش رو جلو برد و عمیق بو کشید."بوی خوبی میده هووم"
از جاش بلند شد و پتو رو روی جیمین مرتب کرد و به سمت سرویس رفت.
وقتی یه دوش کوتاه گرفت و مسواک زد از سرویس بیرون اومد .
جیمین همونطور خواب بود و تکون نخورده بود.
شوگا لبه تخت نشست و اونو صاف خوابوند.
همینطوری جلو رفت و روی جیمین دراز کشید خوابید و صورتشو مقابل صورتش قرار داد.
+جیمینم پاشو .
یه دونه لبشو بوسید.
+جیمینی
اینسری دو بار محکم بوسید.
+جیمین جیمین جیمین
بین همه ی اینا یه بوسه میذاشت.
بلاخره جیمین چشماش رو باز کرد.
_ شوگی بذار بخوابم.
+صبح بخیر بیبی
اینار یونگی خودش رو بالا کشید، زبونش رو بیرون آورد و روی لب بالایی جیمین کشید و اونو گاز گرفت بعدش داخل دهنش برد و اونو مکید .
جیمین دستش رو روی پهلو های شوگا گذاشت و همراهیش کرد .
بعد از چند دقیقه بلاخره شوگا عقب کشید. از روش بلند شد و ایستاد و دستای جیمین رو گرفت و اونم بلند کرد.
+بیبی پاشو باید بریم صبحونه بخوریم بعدش هم بریم یکم شنا کنیم.
اتاق تهیونگ و جونگ کوک
تهیونگ با حس فک درد چشماش رو باز کرد.
"یا پشمای حضرت فیل"
با خودش گفت و جلوی چشمش رو نگاه کرد .
گردی صورتی رنگی که نوک داشت.
"این که سینس"
از جاش بلند شد و به جونگ کوک که با بالا تنه لخت خوابیده بود نگاه کرد.
"این کی لباسشو دراورد"
با فکر اینکه سرش روی سینه کوکی بود داشت سفتی چیزی رو تو شلوارش حس میکرد.
"محض رضای فاک این چه کوفتیه"
میخواست دیگه بهش فک نکنه ولی چشماش زود تر از ذهنش به خواب رفت و سرش روی شکم جونگ کوک افتاد و دوباره خوابید.
.
.
.
با ضرباتی که به سرش خورد بیدار شد.کوک: کیم فاکینگ تهیونگ پاشوووو بچمو کشتی .
سریع سرش رو بالا آورد و موقعیت رو برسی کرد.
ESTÁS LEYENDO
Me And You || VKook🎢
Romance[جونگ کوک و تهیونگ توی بزرگ ترین شهر بازی سئول کار میکنند.] _جونگ کوک فروشنده در فروشگاه شهربازی. _تهیونگ بلیط فروش شهربازی. - جونگ کوک برای کار به پایتخت کشورشان می آید و در خونه ای که یادگاری پدرش است زندگی میکند . مرور زمان باعث میشود دیگه همکار...