Me And You [END]

1.6K 190 23
                                    

(روز افتتاحیه)

ساعت چهار بعد از ظهر بود.

جونگ کوک به سرعت از شرکت خارج شد و سوار تاکسی شد ، آدرس رو به راننده داد و منتظر بود که هرچه زود تر تا دیر نشده به افتاحیه برسه.

.
.
.

یونگی و جیمین توی کافه کنار دستگاه های قهوه ساز رو به روی هم ایستاده بودن.

تهیونگ هم روی یکی از همون صندلیا نشسته بود و دستش زیر چونش بود و با حالت پوکر نگاشون میکرد.

+بیبی استرس نداشته باش، ما خوب انجامش میدیم.

اینو گفت و جلو رفت و پیشونی جیمین رو بوسید.

تهیونگ با حالت گریه سرش رو روی میز گذاشت‌.

_جونگ کوکی من، تو چرا اینحا نیستی که بهم انرژی بدی.

همون لحظه در پشتی کافه باز شد و جونگ کوک پرید داخل.

+من اومدم.

تهیونگ با سرعت از جاش بلند شد.

_ جونگ کووکییی.

به سمتش دویید و بغلش کرد و روی هوا چرخوند.

+دیر که نکردم .

تهیونگ یه ماچ آبدار رو لباش گذاشت.

_نه عزیزممم خیلی هم به موقع اومدی.

یونگی سرش رو به چپ راست تکون داد و با حالت خنثی نگاشون کرد.

جونگ کوک به پیش بنداشون که لوگوی کافه بود نگاه کرد.
عکس یه ماه به همراه کلمه ی Moon که اسم کافشون بود.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Me And You || VKook🎢Where stories live. Discover now