-راوی-
تهیونگ و جونگ کوک باهم وارد محوطه محله کارشون شدن .
جونگ کوک از دور جیمین رو همراه یه نفر دید که داشتن باهم حرف میزدن کوک همینطوری فک میکرد که تو این چند روز که اینجا کار کرده بود جیمین با مشتریا اینطوری گرم حرف زدن نمیشد.
چون تازه درب محوطه شهر بازی رو باز کرده بودن و اول هفته هم بود بیشتر آدما سمت دریاچه میرفتن دور هم نوشیدنی داغ میخوردن تا سوار یه مشت وسایل ترسناک بشن به هر حال این وظیفه تهیونگ بود که سر ساعت کاریش تو دکه باشه .همینطور که با کوکی راه میرفت شخصی که کنار جیمین بود به شدت براش آشنا میزد پس از سر کنجکاوی دنبال کوکی سمت فروشگاه راه افتادن .
با برگشتن اون فرد آشنا چشمای تهیونگ تا آخرین حد ممکن باز شد نه امکان نداشت تا اومد چیزی بگه جونگ کوک زود تر از اون شروع به حرف زدن کرد.
جونگ کوک:واو هیونگ تو اینجا چیکار میکنی چرا لباس مخصوص مارو پوشیدی .شوگا دستشو سمت کوک دراز کرد.
شوگا:به همکار جدیدت خوشامد نمیگی؟
جونگ کوک هم متقابلا دستش رو جلو برد و دست شوگا رو فشرد.
تهیونگ که هنوز دوزاریش نیفتاده بود همیجوری به صحنه مقابلش خیره شد نه این امکان نداشت اون هیونگش همیشه در حال خوش گذروندن بود و آخرین کاری که میخواست انجام بده کار کردن بود اینجا درمقابلش با اون لباسا ایستاده بود .شوگا هم که انگار ذهن تهیونگ رو خونده باشه جواب داد:
شوگا: تهیونگا میدونم داری به چی فکر میکنی درسته این یه زندگی جدیده و من واقعا از اون سبک زندگی کردن خسته شدم میخوام یکم متفاوت باشم .
تهیونگ که انگار از شک در اومده باشه متقابلا جواب داد:
تهیونگ: هیونگ واقعا خوشحالم که اینجا میبینمت و ممنونم که قبول کردی اون کارات واقعا بیهودس و فقط وقت هدر دادنه.جیمین هم که واقعا خسته بود یه ساعت پیش تو دفتر مدیر کارای استخدام شوگا رو انجام دادن و بعد اون وظایف یونگی رو بهش توضیح داد و الان فک کرد که یه نوشیدنی گرم بتونه مناسب باشه پس بلند اعلام کرد :
جیمین: بهتره الان بریم تو و یه چیزی بخوریم و وقت برای صحبت زیاده تهیونگ تو هم بیا فعلا نصف کارکنا نیومدن بیا یه چیزی بخوریم بعد برو سرکارت.
همه دور پیشخوان بودن و درحال نوشیدن قهوه هیچکی چیزی نمیگفت و از نوشیدنیش لذت میبرد.
ولی این وسط ذهن جیمین آشتفه بود رفتارای شوگا براش عجیب بود دیشب بعد از بوسه ی یهوییشون شوگا اصلا به روی خودش نیاورد و مثل این بود که روزی صد بار این کارو انجام میده.
چند بار خواست بابت اون کارش ازش عذر خواهی کنه ولی بازم پشیمون میشد و واقعا این رفتار سرد شوگا براش عجیب بود و اگه یه روز از جیمین درباره احمقانه ترین کاری که توی زندگیش انجام داده میپرسیدن همین بوسه بود
و بیشتر از همه ی اینا حرفایی بود که درباره زندگیش میزدن مگه چه زندگی ای داشت که الان ترجیح میداد یه زندگی معمولی مثل بقیه داشته باشه حتما باید یه روزی جواب این سوالا رو پیدا میکرد.
YOU ARE READING
Me And You || VKook🎢
Romance[جونگ کوک و تهیونگ توی بزرگ ترین شهر بازی سئول کار میکنند.] _جونگ کوک فروشنده در فروشگاه شهربازی. _تهیونگ بلیط فروش شهربازی. - جونگ کوک برای کار به پایتخت کشورشان می آید و در خونه ای که یادگاری پدرش است زندگی میکند . مرور زمان باعث میشود دیگه همکار...