وقتی چشماشو باز کرد مینسوک بالای سرش به همراه چند بتا در حال بیرون بردن اون الفا های جوون بودن
چانیول با گیجی تکونی به بدنش داد اما کل تنش کرخت شده بود
دستی به سر باند پیچی شده اش کشید"وایستا تکون نخور"
مینسوک وقتی متوجه به هوش اومدن الفا شد، نزدیکش رفت
یه دستش رو زیر بغلش گذاشت و کمکش کرد تا روی پاهاش سنگینش بایسته، کشوندش و از اتاق خارجش کرد"مگه نگفتم اینطرف نیا؟"
پزشکِ بتا با عصبانیت بهش توپید
"مراقب لحنت باش مینسوک شی"
چانیول غرید، اون الفا بود ، هرچقدر هم متواضع اما یه جورایی الفای پک به حساب میومد
مینسوک ازش بزرگتر بود اما این حق رو نداشت که با این لحن صحبت کنه.
لحنش ملایم تر شد"متاسفم الفا... اما برای چی اینجا اومدی توی اتاق تهیونگ !؟"
ادامه ی حرفش رو نگفت به امید این که چانیول دلیلی برای این کار عجیبش داشته باشه
"چیز مهمی نیست ... بهم بگو چه اتفاقی افتاده؟"
چانیول هنوز هم عصبی بود اما حالا که از اون اتاق خارج شده بود، بدنش کمی محکم تر شده بود
"تو... قرصاتو خوردی دیگه درسته؟" با لحن مرموزی پرسید
چانیول پلکاش رو طولانی روی هم گذاشت
"مگه دفعه ی اولمه؟ هر دوره ی هیتش پیششم... بهم بگو چه اتفاق کوفتی ای افتاده، اون عوضیا با چه حقی اومدن توی اتاقِ شخصیِ تهیونگ!؟"
"خیلی خب اروم باش چان..."
بازوش رو گرفت و مجبورش کرد روی یکی از نیمکت های چوبی بشینه
"تهیونگ وارد کمای موقت شده"
"چ...چی؟" با ناباوری پرسید
و بتا بی توجه به نگرانیش ادامه داد "نمیدونم چرا اینجوری شد ممکنه به خاطر دارو ها باشه، اون مدت زیادیِ که ازشون استفاده میکنه، عوارض دارو ها بالاخره یه روز خودشونو نشون میدادن، معلوم نیست کی به هوش بیاد
اما ما یه مشکل بزرگتر داریم"چانیول نگاه منتظرش رو به اون دوخت و سکوت کرد تا ادامه ی حرفش رو بشنوه
مینسوک آهی کشید " رایحه اش از کنترل خارج شده، داره کل پایگاهو میگیره، نمیدونم روی همه یه تاثیر داره یا متفاوته اما داره الفا ها رو از پا در میاره"
چانیول حرفی برای گفتن نداشت
هیچ چیزی به ذهنش نمیرسید انگار خالیِ خالی بود"سرت بهتره؟ درد نداره؟"
"چی؟"
اشاره ای به سرش کرد
"آه اره چیزی نیست فکر کنم وقتی افتادم اینجوری شد"
YOU ARE READING
ᴍᴏᴏɴ ꜱᴛ𖢄ɴᴇ
Fanfiction[ ᴍᴏᴏɴ ꜱᴛ𖢄ɴᴇ ] ◂ خلاصهای از داستان : چند سال پس از انتخاب نماینده ها، هرج و مرج درون پک سیلورمون شدت گرفت! بر خلاف انتظارات، سیلورمون دگرگون شد! قدرت بین اقوام منتقل شد و بانو پالادی برای نجات خانوادش جون خودش رو فدا کرد پک سیلورمون رسماً نمایند...