۳. کیرت افتاده و زخم های عر زدنی

114 50 27
                                    

سلام😁 قبل از شروع لطفا این رو بخونید:
بچه ها اگه همچین شهاب سنگی به زمین برخورد کنه به دلیل حجم زیاد کربن و انفجار هسته ایش ما منقرض میشیم و بعد عصر یخبندان میشه=> اما چون علمی تخیلیه و رمنس من از انقراض نسل انسان چشم پوشی میکنم و یخبندان رو دو سال در نظر میگیرم. میدونم ممکنه حجم و جرم شهاب سنگ و بعضی استدلال ها و حرف یکم مبالغه باشن اما کی به کیهههه شما رمنسشو بچسبید😆❤

روزِ آخرِ سالِ ۲۰۲۰

بکهیون با خنده اینور اونور میرفت و هی سعی میکرد به غذا ها ناخونک بزنه و لوهان با سماجت تمام میزد روی دستش! شبِ کریسمس بود. حدود چهارساعت تا سالِ نو مونده بود.لوهان میتونست بره پیشِ خانوادش اما جدای اینکه به خاطر محدودیت ها و پیشگیری از یخبندان تمام راه های حمل و نقل بسته و محدود شده بود-که باعث شد نتونه بلیط پیدا کنه- دلش نمیومد بکهیون رو تنها بذاره! ی جورایی دلش میسوخت ولی مطمئن بود که احساسش ترحم نیست شاید احساس دوستی یا همچین چیزی ؟!

_بیون بکهیون! برو درختو تزئین کن لامپاش مونده و مراقب باش برق نگیرتت!

لوهان چقدر امیدوار بود و با کائنات ناآشنا!

گفتن این جمله همانا و قطع شدن برق ها همانا؛ اون بیون بکهیون بود.‌ پکیج تمام بدشانسی های دنیا!

زیرِ لب 'فاک'‌-ی گفت و سعی کرد با چراغ قوه اش راه رو پیدا کنه. تازه از بیمارستان و سوختگی ها و شکستگی های بکهیون خلاص شده بود و اصلا دلش نمیخواست سالِ نو رو تو بیمارستان بگذرونه اما صدایی از بکهیون نمیومد و باعث میشد دلش شور بزنه! بد تر از رفتن به بیمارستان رفتن به ختم دوستت تو روز کریسمسه! قلبش تو دهنش میزد و وقتی دید بکهیون روی زمین افتاده جیغِ تندی کشید و گوشی از دستش افتاد زمین. بغضی که منشاش ترس بود ترکید و لوهان با صورت خیس و هق هق هاش سعی کرد سمت بکهیون بره اما انقدر شوکه و ترسیده بود که پاهاش توانایی قدم برداشتن و دلش جرات پیشروی نداشت!

بکهیون رو تکون میداد و وقتی که ناله ی ضعیفی شنید از خوشحالی خنده ای کرد و سمت گوشیش خزید تا به آمبولانس زنگ بزنه.

تا وقتی که منتقلش کنن بیمارستان لوهان صدبار سکته کرد و زنده شد! دیگه مطمئن بود حسی که به بکهیون داره ی دوستی ساده نیست. هیچ دوستی انقدر نگران کسی که فقط همخونشه نمیشه. هیچ‌دوستی فکر نمیکنه که "پلکاش خیلی خوشگلن!"

بینیش رو با دستمال کاغذی پاک کرد. چرا اینطوری شد؟! فکر اینکه عاشق بکهیون شده از ذهنش میگذشت و حالش رو بدتر میکرد. کدوم احمقی عاشقِ بکهیون میشه؟! در واقع کدوم احمقی عاشقِ دوستش میشه؟ این غیر ممکنه حتما خیلی نگرانش شده به هرحال دوستا نگران هم میشن! هوای خفه ی بیمارستان اذیتش میکرد. به اندازه ی کافی به خاطر اینکه کریسمسش توی بیمارستان بود ناراحت و شکسته خورده بود و این افکار چرت راجع به بکهیون حالش رو خراب‌تر میکرد.

❄ Snowy People ❄ [complete]Where stories live. Discover now