دیوونگی!

172 41 0
                                    


Chapter18





- هنوز اون تو هستن؟
- اره
- شرط میبندم داره میکندش
دی او نگاه دیوثانشو به در اشپزخونه میده.

سوهو نگاهی به کریس میندازه. نگرانی، استرس و ناراحتی و خیلی چیزای دیگه همه وجودشو گرفته بود. یک دقیقه هم نمیتونست یه جا بند باشه و حرفای دی او و کای مطمئنا اوضاعو براش بدتر میکردن.
- بد نیس خفه شینا. کی گفته شماها بیاین پیش من؟ مگه شماها کارو زندگی ندارین؟

درسته سوهو از کریس متنفر بود. ولی خب لعنت بهش. اون دل رحم تر از این حرفا بود.
- گمشین بیرون دیگه اه
کای و دی او "پیف"ی میکنن و میرن سر کاراشون. اما کریس همچنان داشت با استرس دور سر خودش میچرخید.

- با توهم بودما
- نمیتونم. هنوز بیرون نیومده. نکنه اتفاقی براش افتاده باشه. شایدم اون پارک عوضی بلایی سرش اورده باشه
همزمان از نگرانی چشماش گرد میشن.

- فک میکردم دوستین
- هستیم... اما چان غیرقابل اعتماد تر و غیرقابل پیشبینی تر از این حرفا میتونه باشه

سوهو سری تکون میده و یه شیرینی رو طرفش میگیره. کریس با حالت سوالی نگاهش میکنه.
- بخور تا قبل از بک پس نیوفتادی. لااقل اینجا نه. من حوصله نعش کشی ندارم

شیرینی رو ازش میگیره. این صحنه پوزخند رو لب کریس و خجالتو رو صورت سوهو میاره. با گونه های گل انداخته سرشو میندازه پایینو به کارش ادامه میده.




☆・*:.。.☆° ☆・*:.。.☆° ☆・*:.。.☆° ☆ ・*:.。.☆°



- میتونی همین جا بخوابی
بک رو از تو بغلش میزاره روی تخت.
- تو.. تو دیگه نمیخوای
- فعلا نه
بک سرشو تو بالشت فرو میبره تا لبخندش معلوم نشه. چانیول بداخلاق و خشن بود اما گاهی باعث میشد تو دل بک پروانه ها پرواز کنن.

مرد بزرگتر بلند میشه تا لباس هاشو عوض کنه.
وقتی کارش تموم میشه برمیگرده سمت بک تا وضعیتشو چک کنه. فرشته ای رو میبینه که سرش رو با حالت کیوتی تو بالشت فرو برده بود. پاهاشو تو شکمش جمع کرده و دستاشم تو بغلش قرار گرفته بودن. لباس گشاد چان باعث میشد گردن و ترقوه هاش و خط طلایی روی کتفش که بلندتر از همیشه بنظر میرسید و تا گوش هاش رسیده بودن توی معرض دیدش قرار بگیرن. و وقتی این صحنه با سفیدی پوستش مچ میشد دل هرکسی براش ضعف میرفت. شاید الان میتونست بفهمه چرا سهون عاشقش شده.

بکهیون تو خواب یکم بیشتر خودشو جمع میکنه و این باعث میشه نمای تحریک امیزی از باسنش جلوی چشم های استریت چان نقش ببنده. و خب لعنت بهش. چیزی که دخترو پسر نداشت و میتونست اونو تحریک کنه همون باسن گرد و سفیدی بود که رد های قرمز ناشی از شلاقی که بهش زده بود همه چی رو تحریک امیز تر نشون میداد و داشت براش چشمک میزد. چانیول بخاطر نپوشوندن شلوار به بک خودشو لعنت میکنه و میره بالای سرش. موهاشو با خشونت از تو صورتش کنار میزنه.
- لعنت بهت فسقلی

⏳...POTION...💎 s1.CARNIVAL OF LEGEND #fullМесто, где живут истории. Откройте их для себя