دوستی شیرین (گوزیدم!)

429 82 10
                                    



Chapter2







بکهیون و لوهان تو محوطه کالج قدم میزدن که با افتادن نگاه بکهیون به سهون، وایمیستن و تمرین تیر اندازی گروه نگهبانها رو تماشا میکنن.

بعد از چند دقیقه ای تمرین، سهون برا استراحت اسلحشو رو میز میزاره و با یکی از هم گروهی هاش شروع به صحبت میکنه.

بکهیون اروم اروم جلو میره و یهو از پشت میپره رو کولش.

- سهون من چطوره؟!

صدای پوف گفتن بی حوصله چانیول بلند میشه اما سهون و بکهیون ترجیح میدن با گرفتنش به تخمشون بهش لطف کنن.

سهون کاملا به سمت بکهیون میچرخه و کمکش میکنه ازش اویزون بشه.

- حالا که تو رو دیدم عالی

حلقه پاهاشو دور کمرش محکم تر میکنه و لپشو به لپ سهون میکشه و مثلا خودشو لوس میکنه!

البته که زیر چشمی حواسش به لوهان بود که داشت چانیول رو دید میزد.

لوهان با شکار کردن نگاه دیوثانه بکهیون بهش چشم غره ای میره.

- هی اوه سهون، یکم بیشتر حواست به این تولت باشه... چشمش دنبال همه هست!

سهون بخاطر حرف لوهان خنده بلندی میکنه که باعث میشه بکهیون برای حفظ فیسش هم که شده سرشو عقب تر بگیره.

- بک شاید ندید بدید بازی دربیاره ولی منظوری نداره... بهش عادت میکنی

- من فقط یکم زیادی از شخص های هات خوشم میاد همین! ولی بازم قرار نیست که تو به روم بیاری اوه سهون!

اینو میگه و با غیض از تو بغلش پایین میاد.

- این بکهیونه و منم همه چیزشو دوست دارم و اینم یکی از خصوصیاتشه... پس میتونی با افتخار همه جا داد بزنی که ندید بدیدی!

بعد این حرفش سریع فرار میکنه تا مورد مثلا خشم اژدهایی بکهیون قرار نگیره اما بکهیون که به باسن نازنینشم نبود پوکر، به فرار سهون چشم میدوزه.

بعد از محو شدن از دایره دیدش، سمت لوهان میچرخه و با گفتن یه "بیا بریم" زیرلبی جلو میشه.




:.。.☆°・*:.。.☆°・*:.☆ :.。.☆°・*:.。.☆°・*:.。.☆




بعد از گرفتن غذاهاشون از سلف کالج، سمت میزی که خالی بود میرن.

⏳...POTION...💎 s1.CARNIVAL OF LEGEND #fullWo Geschichten leben. Entdecke jetzt