HBDchan(بوسه یواشکی)

179 44 6
                                    


CHAPTER 23




- یکیتون بگه اینجا چه خبره؟!

سوال چانیول بیشتر حالت خبری ای بود که تو لحن فوق عصبیش مشخص بود.

- چانی

و خب... همه سکوت کرده بودن جز اونی که باید!

- تو یکی خفه شو! یه کیک ساده نمیتونه بپزه بعد اونوقت من ازش انتظار دارم برام یه معجون ممنوعه درست کنه! تو اون کالج خراب شده چیکار میکردین؟

لبهای بکهیون اویزون میشن اما تسلیم نمیشه.

- اونجا کلاس معجون سازیه نه اشپزی! بعدم اگه راس میگی خودت بلدی درست کنی؟

بکهیون همونجور که تو خودش میلولید میگه. لعنت، اون صبح عملیات تخلیه توی دستشویی رو انجام نداده بود و الان داشت میترکید!

- گفتم تو یکی خفه!

- شت.. اینجا چه خبره؟!

نگاه همه برمیگرده روی دی او و بعد کای که پشت سرش وارد میشه.

- لو رفتیم دی اویا

بکهیون همونجور که دستش روی یه جای خاصش بود تا بی ابرو نشه با حالت زاری میگه و مهمون دوباره چشم غره چانیول میشه.

- از همون اولم مشخص بود. تنها چیزی که توی زندگیم بهش ایمان و اعتقاد کامل دارم عدم تواناییت برا انجام یکار درسته و اینکه مطمئنا یه روزی بفاکمون میدی بیبی

با لحن ملایم اما خطرناکی، همونطور که چشم غره میره میگه.

- هی هی.. الان موقع دعوا نیس

مثل همیشه کریس خودشو برای نجات جان موجودات جهان میندازه وسط.

- و تو بچه تخس

رو به چانیول میگه.

- من بچه نیستم!

بهش میتوپه.

- خیلی خب بزرگ مرد. هرچی هستی همین یه بارو بیا و از روز تولدت لذت ببر

چانیول با پوزخندی بلند میشه و بی توجه به بقیه، مثل همیشه این موقع از سال به اتاقش پناه میبره.

- منکه گفتم فایده نداره

کای هم بعد گفتن جملش، بی توجه به بقیه از پله های عمارت بالا میره.

دی او ترش کرده به سمت بکهیون میره و بکهیونِ ترسیده هم پشت کریس پناه میگیره.

- اصن همه چی به درک اخه لباس طرح گوه؟؟!! اخه گووووه؟؟!!

کریس همونطور که سعی در مثلا مخفی کردن بک پشت سرش داشت به خنده میوفته.

- راس میگه. این لباسو از کجا اوردی؟

⏳...POTION...💎 s1.CARNIVAL OF LEGEND #fullOù les histoires vivent. Découvrez maintenant