سفید

171 37 35
                                    


CHAPTER 27




چند ثانیه ای رو تو سکوت به وجود اومده به نگاه عمیقش چشم میدوزه.. این چشم ها با همیشه فرق داشت.. این چشم ها چانیول رو به یادش مینداخت.


با همون نگاه عمیقش به بکهیون نزدیک میشه، به حدی که انگار بکهیون تو بغلش بود.

انگشت اشارشو زیر چونه پسرکوچیک تر میزاره و سرشو بالاتر میاره، نگاهش توی چشماش به گردش درمیاد.

و ثانیه ای بعد لبهاشو رو لبهای پسرکوچیک تر میزاره.. اروم میبوسید.. و بکهیون؟! اون هنوز تو شوک بود!


چانیول دست راستشو بالا میاره و بعد از رد کردنش از زیر پارچه نازک پیرهنش، پوست پهلوشو لمس میکنه.

بدن بکهیون لرز خفیفی داشت. اما چان که قصد بی توجهی به اون لرزها رو داشت دستشو روی پوست نرم پهلوش به گردش درمیاره.

سرشو بیشتر کج میکنه تا بتونه عمیق تر ببوستش..عمیق و اروم!


حتی متوجه نبود نفس کم اورده.

اروم دستشو پایین میبره ، دستشو از کش شلوارش هم رد میکنه اما لحظه ای یادش میاد..نه..این نباید اتفاق میوفتاد..دیگه نه.. بعد از مک حرصی ای که به لب پایینیش میزنه عقب میکشه و عصبی به سمت بالکن اتاق میره.

داغ کرده بود.


کمی خم میشه و دستاشو به نرده چوبی تکیه میده و سعی میکنه با نفس های عمیق خودشو اروم کنه. چیزی که خیلی وقت بود امکانش وجود نداشت!

بکهیون که توی اون حالت خشکش زده بود به خودش میاد. جلو میره و توی چارچوب در شیشه ای وایمیسته. به پشت چانیول خیره نگاه میکنه.

- چان؟

- از این اتاق گمشو بیرون بیون

دستاشو از روی نرده چوبی برمیداره و با کشیدنشون توی موهاش سعی میکنه خودشو اروم کنه..محض رضای خدا.. این ارامش کوفتی چی بود که نمیتونست داشته باشدش؟!


دستاش توی موهاش بی حرکت میشن؛ بکهیون از پشت بغلش کرده بود!

- چی انقدر ازارت میده؟

زمزمه ارومی بود اما چانیول میشنوه.

با عصبانیت سمت بکهیون برمیگرده و پسر که بخاطر برگشتن یهویی چان ترسیده بود یه قدم به عقب برمیداره و ترسیده نگاهش میکنه.


چانیول دست میبره و یقه بکهیون رو میکشه ، جوری که بکهیون حتی با وایسادن روی پنجه پاهاش هم باز از ناحیه ای که چانیول داشت میکشید احساس خفگی میکرد.

⏳...POTION...💎 s1.CARNIVAL OF LEGEND #fullDonde viven las historias. Descúbrelo ahora