part 10

23 6 0
                                    

Taylor

به خوابمم نمیدیدم یه روزی قدم توی قصری به این زیبایی بزارم.همه چیز طلایی و سفید بود.نور خورشید روی وسایل سلطنتی و مجسمه ها افتاده بود و باعث می شد مثل طلا بدرخشن.هر چیزی انگار درون خودش جادو داشت.فقط میتونم بگم خیلی زیبا بود.

به سمت صدا ها رفتیم و منشأ اش رو پیدا کردیم.جلوی دری که صداها ازش می اومد ایستادیم.در قهوه ای رنگ،با طراحی های طلایی حکاکی شده بود.

کول با لحن سرزنشگری گفت:نچ نچ نچ استراق سمع تو روز روشن.خجالت بکشید.

هری:ای وای تو چقدر پسر پاکی هستی،تا حالا هم توی زندگیت کار خلاف انجام ندادی!

من:هیـــــــس میذارید بفهمیم چی میگن؟

اما: انگار توی فیلم مأموریت غیرممکنیم،بابا یه فالگوش وایستادنه دیگه!

هممون ساکت شدیم و گوشامون رو تیز کردیم .

-پیداشون کردین؟

+بله قربان.

-خوبه، اونا تنها امیدمونن.الان کجا هستن؟

+چند نفر از افراد رو فرستادم تا دنبالشون بگردن،به زودی پیداشون می کنن.

با تعجب به همدیگه نگاه کردیم،اونا منظورشون چه کساییه؟!

اما با چشم های گرد شده اش با صدای آرومی گفت:اونا دارن راجب به کیا حرف می زنن؟!

کول: نمیدونم...

هری:هر چه زودتر باید سر در بیاریم.

من:موافقم.

صدای قدم های یکی توی اتاق به در نزدیک شد.با ترس به همدیگه نگاه کردیم و عین جت دویدیم و هر کدوممون رفتیم پشت مجسمه هایی که مثل فرشته بودن قایم شدیم.

صدای درو شنیدم که باز شد سرم رو از پشت کله یه مجسمه در آوردم تا ببینم موجود بعدی عجیبی که قراره ببینیم کیه؟

سرم رو به سمت راست بردم،اما کسی رو ندیدم. یعنی انقدر سریعه که رفته یا من کندم؟!

سرمو به چپ بردم، کسی نبود.ای بابا... نکنه این یکی هم بال داره!

سرمو بالا بردم، فکر کنم رفته.خب شانس انگاری باهامون یار بوده!

نفس عمیقی کشیدم و سرم رو پایین انداختم.

چیییییی!؟!؟!؟!؟

کوتوله؟!،تنها چیزی که اصلا به ذهنم نمیرسید!

هری:پیست.

هری رو دیدم که با حرکاتش نشون میداد تابلو نکنم و سرم رو بدزدم.

صدای تند تند قدماش که به خاطر کوچولو بودن پاهاش بود از ما دور شد

کول: بچه ها رفت بیان بیرون.

اما:وای خفه شدم انقدر نفسم رو حبس کردم

پوکر به اما نگاه کردیم.

کول: واقعا اما؟!

اما معترضانه گفت: خدواند آسمان ها و زمین، من باید چی کار کنم تا این نگاه رو از این سه تا بگیری؟!

من: عزیزم این خودتی که باعث میشی این نگاه زیبا رو بهت بندازیم.

هری: هی بچه ها، بیاین یه راه پله اینجاست!

ببخشید که خیلییی کمه😬
قول میدم پارت بعدی رو خیلیی زود بزاریم تا جبران شه.
ووت و کامنت یادتون نره گوگولیای من💕✨

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now