part 7

44 9 47
                                    

دان تیلور

مغزم دائما ارور میده.
واقعا باورم نمیشه این ماییم که درگیر این چیزای عجیب شدیم.
ای علامت ها...این کابوس های مسخره...
فکر کردن به کابوس دیشب هم مو های بدنم و سیخ کرد و بدنم رو برای چند لحظه به لرزه انداخت.

هری:تی! ببینم چیزی شده؟

دستای سردم رو دور گردنم گره زدم تا بلکه کمی گرم بشه.
من:این بدبختی ها...خیلی فکرم رو بهم ریخته.

هری:هی بیخیال اونقدرام دراماتیک نیست بنظرم یه جورایی جالبه!

اما:اینکه ندونی چه بلایی داره سرت میاد جالبه؟

کول:نیمه ی پر لیوان رو ببینید بین میلیارد ها انسان این ماییم که خاصیم!
تا حالا کسی رو دیدید که بهش همچین چیزایی الهام بشه؟

دستم زو به علامت تسلیم بالا بردم و خندیدم ولی راستش چندان قانع نشده بودم.

اما:خب آقایون خوش بین ما ، خودمون رو به شما می‌سپاریم ما رو به رستگاری هدایت کنید!

*خندیدم

کول:خب پس از همون آینه شروع میکنیم...توی اتاقم یکی هست...

کمی با قیچی پدر بزرگم که تقریبا همه جا ظاهر میشه بازی کردم و به حکاکی های ظریف روش و سه تا نگین قرمزی که به نظر میومد سنگ های گران بهایی باشن دقت کردم.

کول با آینه بزرگی برگشت.

کول:هری بیا کمک...لبه هاش یکم دستم رو برید...

هری:او...الان میام.

اما هم از جا پرید و به سمت کول رفت ، چند لحظه ای با بهت به زخمش زل زد.ناگهان اوقی زد و هرچیزی که امروز خورده بود رو بالا آورد.

کول:هی...هی اما حالت خوبه؟

اما که نفسش بالا نمیومد آروم نالید.
اما:خون...

کول:او...آممم...من نمی‌دونستم...من واقعاً متاسفم...

دویدم و خودم رو به اما رسوندم.

من:اما چی شده؟؟

اما:خودمم نمی‌دونم...تا حالا اینطوری نشده بود.

دستمالی آوردم و کمی کف زمین رو تمیز کردم و بعد به بقیه که نشسته بودن و با ناامیدی به آیینه نگاه میکردند ملحق شدم و خودم رو روی کاناپه انداختم.

من:هی چیزی که از دست ندادم؟

کول:نه فقط عینه دیوونه ها به انعکاس خودمون زل زدیم.

چشمم رو روی اما که حالت متفاوتی داشت ، متمرکز کردم و سعی کردم نگاه مبهمش رو بخونم که با دقت به آینه خیره شده بود.

قطعا یه چیزایی می بینه!

درسته!
آینه دقیقا مثل آب شفاف بود و هر از گاهی موجی میزد و حتی می‌تونستم اتاق قدیمی و خاک خورده ای رو که از پشتش آشکار بود رو با وضوح ببینم!

اما:شمام چیزی رو که میبینم ، می‌بینید؟

کول و هری که تازه متوجه آیینه و چیزی که پشتش بود شده بودند ، لحظه ای به آینه و لحظه دیگر با تعجب به همدیگه نگاه کردند.

اما بلند شد ، آرام آرام با قدم های سنجیده شده به آینه نزدیک شد و دستش رو برای لمس کردنش دراز کرد ، با تردید مکثی کرد و دوباره شروع به کم کردن فاصله بین آینه و دستش شد.

با اولین برخورد نوک انگشت هاش آیینه مانند حوض کوچکی که اولین قطره باران روی سرش آوار شده باشد شروع به لرزیدن کرد و امواج کوتاهی را رقصان رها کرد.

کول سری تکون  داد و گفت:خب، بریم تو دل ماجراجویی.

در حد مرگ دو دل بودم، نمی دونستم ورای آینه چه چیز هایی در کمینمون نشستند.
شاید اصلا چیزی جز یه اتاق تاریک و نمور وجود نداشت. جهنم الضرر، برو که رفتیم.

اول از همه اما از آینه گذشت، درست مثل یه روح که توی فیلم های ترسناک از آینه رد می شن.

بعد از اون کول با قدم های محکم و ذهنی که می دونم پر از هیجانه پاش رو اون ور آینه گذاشت و واردش شد.

هری سرش رو به سمتم گرفت و با چشم های سبز جنگلیش توی آبی چشم هام زل زد.

آروم زمزمه کرد: نمی ترسی؟

لب زدم: نه تا وقتی که با توام.

جنگل چشم هاش با ریسه های رنگی درخشان شد و لبخند شیرینی لب هاش رو مزین کرد.

تردید رو کنار گذاشتم و با یک قدم وارد فضای اون طرف آینه شدم.

هوا به طرز چشم گیری چند درجه سرد تر شد.
مه رقیقی اطراف اتاق رو در بر گرفته بود.
همه وسایل اتاق قدیمی و زهوار در رفته بودند، انگار قرن هاست هیچکس پاش رو اینجا نذاشته.

پنجره بزرگی وجود داشت که کریستال های یخی با طرح های جادویی روش حک  شده بودند.

ذرات سفیدی شبیه به گرد و غبار توی فضای اتاق در پرواز بودند.

کول و اما رو دیدم که رو به روی در مخوفی ایستاده بودند.

کول:به هیچ وجه باز نمیشه، باید یه راه دیگه رو امتحان کنیم... شاید باید ورد رو بخونیم!

با صدایی زمزمه گونه زیر لب گفت: آدراکتم المنوسا.

حرکت چیزی رو توی جیبم حس کردم.

خدای من قیچی!
توی جیبم وول می خورد و دنبال راه فراره بود.

خواستم از جیبم درش بیارم که یهو مثل پرنده بال گرفت. به کمک نیروی نامرئی روی هوا شناور شده بود.

یا مسیح! صدای قرچ قروچه چرخ دنده های قیچی بلند شد و به یه... کلید تغییر شکل داد!

باورم نمیشد قیچی پدربزرگم به یه دردی خورد!

ببخشید این پارت دیر آپ شد.
آلبوم اورمور رو گوش دادید؟🥺 خیلی مسترپیسه
منتظر ووت ها و کامنت های قشنگتون هستیم🥰
لاو یو💞

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now