part 13

28 5 0
                                    

Harry

کول رو از دور دیدیم و به سمتش رفتیم.با
غصب به سمتمون اومد و دستاش رو به
نشونه عصبانیت بالا برد.دستش رو به سینم
کوبید،چند قدم به عقب پرت شدم.

با اعتراض گفتم:هی،چت شده پسر؟

کول:چم شده؟این و من باید بپرسم که هممون
از نگرانی مردیم!

اما:هی کول یه نفس عمیق بکش،قرمز شدی!

کول با عصبانیت نفس عمیقی کشید و نزدیک
ده ثانیه مکث کرد.

کول:میشه بگی کدوم گوری بودی؟

من:حالا این مهم نیست... تیلور کجاست؟

اما:ای وای راست میگه!

کول: فکر کنم تا الان از نگرانی غش کرده

هممون با صدای جیغ مهیبی از جا پریدیم.

یک صدا گفتیم:تیلور!!

دستام بی اختیار مشت شد.مشتم رو به دیوار
کنارم کوبیدم و گفتم:لعنت به من،نباید تنهاش
میذاشتم.

با عجله به سمت صدا رفتم.صداش تو کلم
می پیچید.اوه خدا از خودم متنفرم!متنفرم!

به سرعت به طرف جنوب دویدم.گرمای بدنم
بیشتر و بیشتر می شد.تصاویر اطرافم
رو با وضوح بیشتری می دیدم.یه لحظه احساس کردم دارم مثل هالک گنده می شم.

به حیاط عظیم قصر رسیدم.از هر طرفش گل
های رنگارنگی دیده می شد.صدای جیغ تیلور
دوباره بلند شد. با نگرانی به سمت صداش رفتم که به یه هزارتو رسیدم،بدون تأمل واردش شدم‌.با صدای کلفتم که خودمم از شنیدنش تعجب کرده بودم گفتم:تیلور،عزیزم من اینجام، تو کجایی؟

تیلور فریاد زد: لطفاً کمکم کنید!

خدایا چیکار کنم،نمی تونم از این هزارتو رد بشم.به هزارتو نگاه کردم و دیدم که دو تا رده پا از یکی از راه های هزار تو تازه تر و عمیق ترن.

با تمام توانم دویدم و دویدم .

صدا هایی رو تو اون مدت که تو هزار تو بودم جوری بود که انگار جلو دهنه یکی رو گرفتن و اونم هی تقلا می کنه .

جلو تر میرفتم صدا بلند تر میشد و دلم از ترس اینکه نکنه تیلور باشه داشت از جا در میومد.

یه دور دیگه رو که رد کردم  تیلور رو دیدم.  گرمای تنم زیاد از حد شده بود.

یه عوضی رو دیدم که دستای کثیفش رو روی دهن تی گذاشته بود و

وای خدای من...

خدا منو لعنت کنه!

میخواست تیلور رو تیلور من رو عشق زندگی من رو ببوسه.

عین یه گرگ زوزه کردم. دیگه خودم رو نمیشناسم!

رو به اون مردک پریدم و بهش حمله کردم.

من:تو چه غلطی می کنی مرتیکه؟ها با خودت چی فکر کردی؟من خودم میکشمت!من با همین دستای خودم میکشمت!

اون عوضی یه قیافه عین عزراییل داشت عین شیطان نمیدونم چه کوفتی بود. شاخ و بال های قرمز خونی داشت.

شیطان:ولم کن گرگینه عوضی، تو دیگه از کدوم گوری اومدی.

چی به من گفت گرگینه؟!؟!

یه نگاه به خودم کردم.راستش به خودم شک داشتم.

من من چه اتفاقی سرم افتاده؟!این منم؟!

به دست و پای پشمالوم نگاه کردم.

به دندونای تیزم دست زدم.

تیلور رو دیدم که یه جوری نگام میکنه انگار جن دیده.

البته چیزی هم از جن کم نداشتم.

یهو اون مرتیکه عصای فلزی تیزش رو تو شکمم فرو کرد. منم بی اختار عین یه گربه زخمی با چنگال های تیزم به سمته صورتش چنگ انداختم و بعد به یه طرف پرتش کردم.

به شکمم نگا کردم .

داشت به شدت ازش خون میومد. به زانو نشستم دیگه پا هام نایی نداشت تا وزن بدنم رو تحمل کنه.

اون شیطان از فرصت استفاده کرد و فرار کرد. اون رو وقت پرواز کردن نگاه کردم که داشت دور و دور تر میشد ولی نمی تونستم دنبالش برم.

از اون موقع چیزی یادم نمیاد تا وقتی که تیلور رو وقتی که شب بود بالای سرم دیدم که عین یه فرشته ی زیبا بود.

شاید دارم رویا می بینم!

پارت جدید✨
نظرهاتون کو🥺؟!
وقتی نظر نمی دید ما هم انگیزه ای برای پارت گذاشتن نداریم😞💔

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now