part 1

146 14 40
                                    


Taylor

با خوشحالی کولم رو روی شونم انداختم و به کول و هری اما که همدیگر رو تو بغل هم
میفشردن نگاه کردم.بالاخره تموم شد.الان می تونیم با خیال راحت خوش بگذرونیم بدون نگرانی درباره درس های حوصله سر بر.

به سمتشون رفتم،هری زودتر از بقیه
متوجهم شد.

با لبخند دستش رو به سمتم آورد و گفت:
بدون تو مزه نمی‌ده کیتن کوچولو.*~*

با شنیدن کیتن از دهنش لبخندی روی
لبم اومد،و مسلمه که میاد.مگه میشه هری منو با همچین کلمه ایی صدا بزنه و من ذوق مرگ نشم؟

دستش رو گرفتم و چهار نفری سخت
همدیگر رو بغل کردیم. مثه همیشه حس
فوق العاده ایی به وجودم تزریق شد.

کول:خب می‌خواین اولین ساعات تعطیلات خود را چگونه بگذرانید؟

هممون با حرفش زدیم زیر خنده.خدایا اون کی میخواد دست از شوخی هاش برداره؟ فکر کنم جوابش هیچوقته.

اما با ذوق ازمون جدا شد و همراه با حرکات دستش گفت:وایی من بستنی می‌خوام!

و کیه که حس نکنه کول با لبخندی ملیح به اما خیره شده و اون رو مثله یه ظرف بستنی میبینه؟

نمی‌دونم کول کی میخواد اعتراف کنه،شاید وقتی فضایی ها حمله کردن.

من:هی واقعا می‌خواین از اولین روز تابستون مون اینجوری یاد کنیم؟

هری:خب چشم آبی ما چی میگه؟

اوه خدای من اون با جملاتش قصد جون
من رو کرده؟ صد در صد اینطوریه!

من:آمم،خب منظورم اینه فکر نمی کنین
با یونیفورم مدرسه خیلی مضحکیم؟

هری که چشم هاش از هول شدن من
می‌خندید گفت:خب فکر کنم حق با توه.

کول:پس اول شما خانما رو به خونه تون میرسونیم و عصر بازم عین رانندتون
میایم دنبالتون.

اما:پس چی فکر کردی وظیفتونه!

من:گایز خواهش میکنم کل کلاتون رو برای یه روز دیگه بزارین چون می‌خوام از اولین روز تعطیلاتم بیشترین بهره رو ببرم.

کول:اوه خدای من لطفا منو لال کن چون
تی میخواد تابستونش عالی باشه.

چشم هام رو توی حدقه چرخوندم.

هری:گایز خواهشا داره ساعت چهار میشه.

اما:خاک تو مخم من باید سه خونه می‌بودم.

کول:پس لطفا غر نزن و سوار ماشین شو.

با لبخند سری تکون دادم و توی ذهنم لباس هام رو زیر و رو کردم تا برای امروز بپوشم.
و بازم مثله همیشه جمله:هیچی ندارم تا بپوشم به ذهنم هجوم آورد!

خب اینم از پارت اول، لطفا نظر بدید و حمایتمون کنید🥰 لاو یو

writers:
@myshinymoon🌙
@myshinystar🌟

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now