part 5

44 9 28
                                    

cole

اون شب رو هرجور که شد گذروندیم ولی اون اتفاق های عجیب هنوزم ادامه داشتن.

تیلور هر جا می‌ره قیچی ای رو که پدر بزرگش بهش داده می بینه و خواب های عجیبی درباره یه جنگل خوفناک می بینه.

هری صدای ناله مردم رو می‌شنوه که به کمک نیاز دارن.و بعضی وقت ها بی دلیل بی هوش میشه و توی یه جای دیگه به هوش میاد.

اما آینه رو جوری می بینه که انگار آبه و جوری که آب تکون میخوره سطح آینه هم تکون می خوره.

و من هم که صدای جیغ و یه جمله ی عجیب غریب می شنوم که هیچ معنا و مفهومی نداره.

خلاصه که بگم همه مون داریم خل میشیم ولی من هرچی فکر میکنم این علائم به هم ربط دارن ، ولی چه ربطی؟!

تصمیم گرفتم به بچه ها زنگ بزنم و بگم بیان اینجا که یه فکر اساسی کنیم.ببینیم چه بلایی داره سرمون میاد؟

پس به همشون زنگ زدم.

صدای آیفون بلند شد.

درو باز کردم همه شون با هم اومدن .

من:سلام. چه به موقع.

تیلور که رنگش مثله گچ سفید شده بود
گفت:سلام، من دیگه تحمل ندارم.

و با حرکتی سریع خودش رو رو کاناپه انداخت.

هری:خب به نظر من یکی داره این بلا ها رو
سرمون میاره!

اما:یعنی چی؟مگه میشه؟؟

من:چرا هممون با هم؟

تیلور:نمیدونم فک کنم آخرش هممون بریم تیمارستان.

صدای خنده بی جونمون بلند شد.جمعمون که همیشه صدای خنده ازش بلند می شد،الان افسرده و پژمرده به یه گوشه نشستیم.

من:برم یه چیزی بیار کوفت کنیم.

اما:کی می‌تونه چیز بخوره الان؟

من:خب باید یه چیزی بخورید تا تو و تیلور پس نیفتید؟

تیلور:هر هر هر بانمک.

هری:کول بس کن الان وقت شوخی نیست.

من:باشه بابا جدی میشم.

به سمت آشپزخونه رفتم و چند تا کاپ کیک برداشتم و به سمت بچه ها رفتم.

هر کی یکی برداشت و ساکت به نقطه
خیره شدیم.

اما بشکنی زد و گفت:اینههه یافتم!

من:چی شده؟

اما:حتما یه جن ما رو تسخیر کرده؟!؟!

هری:اما حالت خوبه؟

کول:اتفاقا نظریه قابل قبولیه.

تیلور:یعنی جنه همه ما رو با هم گرفته
عقل کل ها؟

باد اما یهو خوابید.منم با دیدن قیافش زدم زیر خنده.

هری و تیلورم پوکر منو نگاه میکردن و
برام تأسف میخوردن!

مرسیی که حمایت می کنید🥺❤
ووت و کامنت یادتون نره.
لاو یو💕

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now