part 6

38 9 30
                                    

harry

هر کدوممون توی سکوت،در افکار خودمون دست و پا می زدیم.افکاری که مثل مار دور عصا،سرتاسر ذهنمون رو تسخیر کرده بودند.

کول با لحن فیلسوفانه ای گفت:من یه نظریه دارم.

سکوت اتاق رو پرکرد ، همه با کنجکاوی به کول زل زدیم.

کول تن صداشو بالا برد و با فخر فروشی گفت:همه تون خبر دارید که من به چیزای ترسناک و جادویی علاقه دارم و عاشق رمان های ترسناک و فانتزی ام.

من :آره آره می‌دونیم رمان هات رو از جونت بیشتر دوست داری!

کول نگاه چپ چپی بهم انداخت.

تیلور :خوب که چی نکنه فکر می کنی قراره بریم توی یکی از رمان های ترسناکت؟

صدای خنده مون اتاق رو پر کرد.کول با نگاهی که میشد"اگه یه کلمه دیگه حرف بزنید به هشتاد و هفت قطعه مساوی تقسیمتون می کنم" رو ازش خوند نگاهمون کرد.

کول با لحن مرموزی گفت:با توجه به رمان هایی که من خوندم،این قضیه شوخی بردار نیست و باید خیلی مراقب باشیم!

با لحن کش داری گفتم: اوه ببینید کی حرف از شوخی نکردن می زنه!

اما بلند شدو دست هاش رو روی لپ های کول گذاشت.

اما:بگو ببینم چی توی ذهنت میگذره ،تو همیشه با ایده هات نجاتمون می دی(:

کول یکم معذب شد و سرش رو پایین انداخت.

کول:خب به نظرم باید منتظر نشونه هایی باشیم تا ما رو هدایت کنن.

تی چشم هاش رو تو حدقه چرخوند و گفت:به کجا؟

کول:توی رمان های فانتزی معمولا اول از همه نشونه هایی به وجود می آن،ما هم باید منتظر این نشونه ها باشیم.

تیلور با بی خیالی گفت:بابا اینا همش خرافاته.

من :نه تی. این اتفاق هایی که داره برای ما اتفاق می افته چیزی نیست که مردم هر روز تجربه ش کنن.شاید کول راست بگه،شاید توی یه رمان ترسناک و فانتزی گیر کردیم و باید نقش شخصیت هاش رو بازی کنیم.

کول :بالاخره!باورم نمیشه حرفم رو تأیید کردی،نکنه آخره دنیاست؟

مشتی به شونش زدم و تو گلو خندیدم.

تی:اما قرار نبود این اتفاق ها سرمون نازل بشن،ما یه تعطیلات عالی رو پیش رو داشتیم،قرار بود بریم سفر بعدش با همدیگه بریم دانشگاه!

اما:تی،شاید این سرنوشت ماست،تو خودت دوست نداری هیجان واقعی رو توی رگ هات حس کنی؟

تیلور که انگار مردد شده بود سرش رو تکون داد و موهاش رو پشت گوشش انداخت.

تی:خب،نمیدونم.فقط امیدوارم اتفاق بدی نیوفته.حالا از کجا می تونیم وارد این دنیایی که معلوم نیست وجود داره یا نه بشیم؟

کول:خب پیچیده نیست.باید هر نشونه ای که سره راهمون قرار می گیره رو دنبال کنیم،باید مثل قطعات پازل این نشونه هر رو کنار هم قرار بدیم.این نشونه ها می تونه ورد یا یک سری واسطه باشه.

من:خب این ورد و واسطه هایی که میگی،توی شرایط الان ما چه چیزهایی هستن؟

کول:ورد ( آدراکتم المنوسا ) ست که من همیشه می شنومش و فکر کنم واسطه آینه ست،چون به اما درباره اش الهام شده.

همه مون با تعجب و با کنجکاوی به کول گوش میدادیم.این پسر سرشاره از نبوغ و اشتیاقه.انگار عنصر اصلی که تو بدنش به کار رفته انرژیه!

کول :پس چرا وایستادین پاشید دست به کار شیم.دنیای جدید منتظرمونه!

میشه کامنت بذارید؟ 🥺
کتاب مورد علاقه تون اسمش چیه؟ 🥰
ووت یادتون نره💕

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now