part 18

15 6 0
                                    

Taylor

چییی کول؟ کول جادوگره خدایا مرسی واقعا؟

هری: هی کول تو، تو آسمونا دقیقا چه غلطی میکردی؟

کول: خب شماها هر کدومتون تبدیل
به یه کوفتی شدین حالا من جادوگر شدم بهتون برخورد؟

من: خفه شو این که خیلی خفن!

کول: آره میدونم...اینکه با جارو تو آسمون چرخ بخوری خیلی عالیه ولی وقتی ناشیانه برای اولین بار ، با مخ میری تو کمد اصلا جذاب نیست.

هری: خب اون دیگه مشکله نژاد توه.

کول:هی به نژاد من توهین کردی؟ الان فقط مشکل منم که تازه اولین قدمم رو در یک راه هزار گذاشتم.

بعد یه چوب باریک و کمی بلند رو از توی کمر
بندش کشید بیرون.

کول:راستی می‌خوای یکم مزه جادو جنبل بچشی؟ الآن تبدیلت میکنم به قورباغه.

من: هی کول جدا قورباغه؟

هری:تـیلـــــــور!

آروم خندیدم.
من:ولی اونم خوبه شبیه شاهزاده و قورباغه...

کول: دقیقا و بعد تو باید هری رو ببوسی مممماچچچ...

آم گمونم دوباره ذهن منحرف کول رو دست کم گرفته بودم.
نگاهشو بینمون چرخوند تا واکنشمونو ببینه.

هری که با نگاهی عمیق چشم هاش رو بهم دوخته بود ، لبش رو که با طعم لذتی کج شده بود رو گزید و سر به زیر انداخت.
کول خدا بگم چیکارت نکنه خودت و حرفت.

هری خنده ریزی کرد و با شیطنت گفت.
هری:پس چرا معطلی رفیق؟ بنده قورباغتم.

من: هی با دوتا تونم خودتون رو مرده بدونین.

کول که نیشش باز بود با لبش کلمه «عشق» رو هجی کرد.

افتادم دنبالش. عین دو تا بچه دو ساله جیغ
میزدیم و میدویدیم.
بعد از چند دقیقه هر دو نفس نفس میزدیم
و سرخ شده بودیم.

هری: هی ماراتونتون تموم شد؟

نفس زنون گفتم: ه...هری...

کول: مرض مگه چیکار کردم فقط گفتم..

جیغ خفیفی کشیدم.
من: خفـــــــــــه شــــــــــووووووو...
انگار همه امروز قصد به معذب کردن منو دارن!

یهو نمیدونم چیشد که نورهای قرمزی اطرافم
رو احاطه کردن. احساس کردم دارم عوض میشم. چرا لباسام داره قرمز میشه هی بال هام...بال های قشنگم جاشون رو به بال هایی استخونی سیاهی دادن.

بعد از چند ثانیه نورها از بین رفتن.با تعجب به خودم که انگار یکی دیگه بودم نگاه کردم.

هری و کول با تعجب و ترس عجیبی نگاهم میکردن. یعنی انقدر ترسناک بودم؟

به سمت آینه ی توی اتاق رفتم چهره جدیدم
رو رصد کردم. مردمک چشمام به سیاهیه شب
بود و تقریبا تموم چشمم رو پر کرده بود.
لباس چسبونی به رنگ قرمز غلیظی به تن داشتمکه بلندیش تا رونم بود و پاهای بلندم رو به زیبایی نمایش می‌داد. بوت های تا زانوی به همون رنگ که خنجرهای سیاهی بهش وصل بودن رو هم باید اضافه کنم.

کول: تـــ...تییی حالت خوبه؟

با صدایی که کمی کلفت و دو رگه شده بود
گفتم: حسی رو که الان دارم هیچ وقت نداشتم.

کول:دقیقا چه حسی؟

با پوزخند زمزمه کردم: قدرت و خشم!

هری: نــــه این تو نیستی تو تیلور من نیستـــی!

من: درست میگی گرگی من اون موجود ضعیف نیستم. من شکست ناپذیر و قدرتمندم و میتونم دنیا رو تصاحب کنم.

هری به دیوار پشت سرش تکیه داد و آروم آروم سر خورد.

اصلا برام مهم نبود که الان چه حسی داره
الان فقط رسیدن به جاه طلبی هام در اولویت
هستن.

صدایه خر خر یه گرگ رو شنیدم. یه لبخند شیطانی زدم و با کمال آرامش برگشتم چون می دونستم که هریه.

من:اوه آخی انگار احساسات پیشی کوچولو رو جریحه‌دار کردم. آم حالا باید چی کار کنیم؟

انگشت اشارم رو با حالت نمایشی روی لبم گذاشتم و چشمم رو چرخوندم.

من:وایسا ببینم این چطوره؟

دست هام رو بالا بردم و جوری که انگار دارم یه کاغذ چلک نویس رو مچاله میکنم جمع کردم.

نیرویی از دستم هری رو به خودش می پیچوند و از درد زیاد به ناله می انداخت. صدای خرچ خرچ کردن استخوناش به من انگیزه می داد که بیشتر زجرش بدم.

کول:هی...تو داری چیکار می کنی؟ من میدونم که تی مهربون هنوز یه جایی اونجاست؟ تی خواهش میکنم...من معذرت می خوام اون فقط یه شوخی بود...

من:آم صدای مگس میاد انگار! وایسا الان لهش می کنم!

لحن صدای گفتنم رو بلند تر و ترسناک تر کردم

من:از مگس های موذی متنفرم!

سرم رو سریع رو به کول کردم و خواستم همون بلایی که سر هری آوردم رو سر اون بیارم.

کول:پاگوما(فریز)

که یهو تنها چیزی که میتوستم تکون بدم چشام بود انگار یه نیروی خیلی قوی بر من قلبه می کرد یا انگار یخ زده بودم.

کول:متاسفم تی ولی مجبور بودم.

کول وقتی که من سرگرم هری بودم کتابای طلسمش رو چک کرده بود تا منو با چوب دستیش متوقف کنه...آه دوست دارم سلاخیش کنم!

کتاب هاش رو بست و سریع به سمت هری رفت.

کول:هری!هری هری حالت خوبه؟ صدام رو میشنوی؟هی هری! پسر بلند شو زیاد وقت نداریم نمی‌دونم تا کی اثر داره! می دونم حالت بده ولی هر لحظه ممکنه به دست ژولیتت کشته بشیم...

هری به زور تونست زبونش رو تو دهنش
بچرخونه و گفت:
هری:نمی تونم...نمی تونم تکون بخورم هر تکونی که می خورم یه استخونم توی گوشتم می ره. تو برو!

کول:آره حتما باهاش تنهات می زارم بعد اونم همون استخونات رو تو دهنت میکنه و درسته کبابت می کنه که احتمالا برای شام بخوره.

اون رو رو بلند کردو رو کولش گذاشت که باعث بیشتر شدن ناله های متداوم و آزار دهنده‌ش شد، کشان کشان با هری روی دوشش به سمت راهرو رفت.

ووت و کامنت یادتون نره💕
لاو یو💖

writers:
@myshinystar✨
@myshinymoon🌙

sprit of revenge🥀Where stories live. Discover now