Part 17

187 25 0
                                    

• taehyung pov:

~ بايد عمل بشه...
- خب زودتر عملش كن هر چقدر بخواى بهت ميدم زنده بيارتش بيرون
~ قولى بهت نميدم تهيونگ ... تو دوستمى من نميخوام ناراحتت كنم ولى ... ممكنه همه چيز خوب پيش نره .. خون زيادى ازش رفته تير هم نزديك نخاع يه ذره تكون بخوره تمومه قدرت راه رفتن رو از دست ميده
- هر چى بخواى بهت ميدم هر چى باشه؟! همه تلاشت رو كن
پرده رو زدم كنار و رفتم بيرون ... جيمين با چشماى اشكى به پرده كشيده شده خيره شده بود . متوجه اينكه پرده رو كنار زدم و اومدم بيرون نشده بودش. دستم رو جلوى صورتش تكون دادم تا به خودش بياد . جيمين از روى شوك هينى گفت و سرش رو تكون داد :{ ته ته چى شدش؟؟}
- بايد عمل بشه چيمى ..... ممكنه ديگه نتونه راه بره ...
+ هق....يونگى چى ميگفت ها؟؟ يعنى چى كوك عذاب وجدان داشتش؟
- جيمين تو دوست پسرت رو نميشناسى وقتى هوشياره كصشر زياد ميگه باز مخش وقتى مسته بيشتر كار ميكنه

جيمين تك خنده اى زد و با پشت دست اشك هاش رو پاك كرد:{ آفرين چيمى گريه نكن جونگ كوك هم حالش خوب ميشه }
به جيمين نزديكتر شدم و سرش رو گرفتم توى سينه ام :{ هيش گريه نكن ..} جيمين تنها كسى بود كه دريچه قلبم براش باز بود جز جيمين كس ديگه اى رو نميديدم تو تمام زندگيم نه از نظر دوس پسر و رل بودن همه چيز رفاقتى بود ..

تو اوج تنهايى و تاريكى بعد از مرگ مادرم سر و كلش پيدا شد و با اون لبخند فرشته طورش باهام صميمى شد و ولم نكرد هيچ وقت توى سختيا و خوشيا ، درد و غم و هر كوفت ديگه اى من رو تنها نزاشت من هم هميشه حواسم بهش بود تا اينكه يونگى رو ديدم ... جيمين گفت وقتى نزديك يونگى ميشه ضربان قلبش بالا ميزنه و به نظرش يونگى جذابه و جذابيت خاصىى داره بهش گفتم كه ميتونه بره باهاش حرف بزنه ولى طبق معمول يونگى خشك زده بود تو ذوق جيمين ... جيمين اون شب رو همش گريه كرد و از شدت گريه خوابش برد... روز بعدش رفتم پيش يونگى و تهديدش كردم كه ديگه دل جيمين رو نشكنه وگرنه استخوناش رو له ميكنم .. يونگى هم گفت كه اين رابطه دو طرفس پس باهم رفتن و خوشن همين الانشم ....

جيمين از من دور تر شدش اين خيلى نامردى بود جيمين رو پيش خودم براى هميشه نگه ميداشتم و اون محبتى كه لايقش بود رو بهش نميدادم پس گذاشتم دور شه ازم و از دور حواسم بهش باشه .... چوى وو پرده اتاق رو كنار زد و پرستارها رو صدا كردش . پرستارها اومدن و تخت جونگ كوك رو كشيدن تا اتاق عمل ... من و جيمين پشتشون رفتيم تا اينكه در اتاق عمل توى صورتمون بسته شدش ... جيمين نشست كف زمين و به ديوار سرش رو تكيه داد و چشماش رو روى هم گذاشت . من هم كنارش نشستم و سر زانوهاش رو نوازش كردم :{ همه چيز درست ميشه يه روز بالاخره زندگى روى خوشش رو هم به ما نشون ميده .} جيمين با لبخند بهم نگاه كرد و سرش رو گذاشت روى شونه ام و خوابش برد ..

Dancing on broken glass Where stories live. Discover now