Part 25

142 15 0
                                    

• jungkook pov

¥ اومدم ..
قدم هام رو سمت در كشوندم و رفتم توى پذيرايى .. تهيونگ با يه بليز آستين بلند مشكى كه آستين هاش رو تا نصفه بالا داده بود و سه تا دكمه اولشم باز بود و شلوار تنگى كه برجستگى رون و عضوش كاملا به چشم ميرسيد جلوى در وايساده بود . آب دهنم رو قورت دادم و سعى كردم خودم رو جمع و جور كنم .. اين زمين تا آسمون با تهيونگى كه من ميديدم متفاوت بودش .. تهيونگ كت و شلوارى اتو كشيده و رسمى ديگه نبودش .. سعى كردم نگاهى كه توش قشنگ فاك مى ددى ديده ميشد رو ازش بگيرم و به سمت در برم . با نگاه مضطربم به جيمين نگاه كردم .. انگار اون هم از تيپ جديد تهيونگ شك شده بودش . تهيونگ كمرم رو گرفت و به سمت ماشينى كه گوشه حياط پارك شده بود هدايت كرد ..

سكوت شديدى توى ماشين حكم فرما بود و جو رو خيلى معذب كننده ميكرد و از طرفى با وجود اين تهيونگ هواى ماشين فوق العاده گرم بود . توى ذهنم فقط يه تخت بود و يه تهيونگ و .. فانتزياى مسخره من .. سعى كردم همشون رو پس بزنم . خوشبختانه سوال يهويى تهيونگ بهم كمك كردش :{ كار توى شنل خوبه؟}
¥ هعى بد نيستش .. با ويرجينا و فرانسيس سر و كله زدن واقعا حوصله ميخواد
تهيونگ تكخنده اى كرد و در جوابم گفت :{ هه فكرش رو ميكردم اون فرانسيس عصا قورت داده اينجورى باشه .. ميدونى خيلى باباش با بابابزرگم ميپلكيد .. فرانسيسم به باباش رفته جفتشون پير و كسل كننده ان نه جونگ كوك ؟}
¥ به هر حال من كار توى عرصه مدلينگ رو دوس دارم بايد حتما از جيمين تشكر كنم
- فكر نكنم نيازى باشه اين قيافه خودت بود كه درخشيد
¥ شوخيت گرفته آقاى كيم؟ اون من رو توى اين عرصه وارد كردش اگر اون نبود شنل عمرا من رو ميگرفت
- آقاى كيم؟(پوزخندى زد ) حالا شدم آقاى كيم؟ در ضمن به نظرم فرانسيس بايد تو رو سفت بچسبه مدل هاتى هستى سوييتى
¥ اين تغيير مود ناگهانيتون رو بعد از اون پس زدنتون درك نميكنم
- درسته جئون شايد چون .. اين من واقعيم؟
¥ وات د هل؟
- آروم باش .. با خودم خيلى كلنجار رفتم وقتى كه اون جمله ات رو گفتى .. تحت تاثيرم قرار دادش حقيقتا براوو
¥ ها؟ كدوم جمله؟
- همونى كه گفتى .. يه روزى ميرسه كه من نقاب شكسته ام رو نگاه ميكنم .. اون روزى كه مايى وجود نداره
عين جمله اى كه بهش گفته بودم رو داشت ميزد تو صورتم .. شوك زده بهش نگاه كردم بعد چند دقيقه سعى كردم خودم رو جمع و جور كنم ..
¥ اوه .. خب .. به من چه اصن؟ ما يه همكار بوديم تهيونگ قبلا الان بى ربطه من فقط بخاطر خودت گفتم نه كس ديگه اى الانم حس ميكنم نه تنها نقابت رو برنميدارى بلكه دارى اضافه تر هم ميكنى به لايه هاش .. دو برابر .. شايدم سه برابر .. چه اهميت فاكيى داره

تهيونگ سكوت كرد و نگاهش رو به جاده دوخت . چرا دروغ بگم دلم ميخواست اين بحث تا خود صبح ادامه داشته باشه و نميخواستم كه تهيونگ كم بياره ولى اين لال شدن يهوييش جهنمى رو توى وجودم به پا كرده بود . تهيونگ ماشين رو پارك كرد كنار پل .. چه جاى رمانتيكى واقعا =|
¥ بهتر از رودخونه هان پيدا نكردى ؟ جا قحطيه؟ نكنه ميخواى از همينجا من رو بندازى پايين از شرم خلاص بشى مگه من چيكارت كردم
تهيونگ بلند خنديد . بهترين آواهاى زندگيم رو داشتم ميشنيدم ..
- همه فكر ميكنن كه .. اينجا فقط يه جاى بى معنيه مثل روح خارج شده از بدنه سرد .. ولى حقيقتا بايد بهت بگم روى شباى اينجا كراش دارم
¥ تو ديوونه اى رسما ميدونى روزانه چندتا خودكشى از اينجا گزارش ميشه؟
- اينا رو هم دوس پسر پليست بهت گفته؟
يهو تمام بدنم يخ زدش .. دوست پسر .. پليسم؟؟ وات د فاك منظورش سوكجين هيونگه؟
- هى اين فقط يه شوخى بود به خودت نگير

Dancing on broken glass Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang