Dancing on broken glass

Part 32

• taehyung pov:

+ كاش ميتونستم براى اخرين بار بهش بگم .. دوست دارم

براش خيلى ناراحت بودم .. جيمين رو اروم گذاشتم روى زمين . هيچ دل خوشى از يونگى ندارم ولى خب توى اين دوسال .. ميدونم از قصد نزديك جيمين شدش ولى خب جونگ كوك هم از قصد نزديك من شد مگه نه؟ به قول خودش آدما ميتونن تغيير كنن

رفتم سمت يونگى و صورتش كه به سقف سوله چسبيده بود رو برگردوندم. جاى بدى تير نخورده بود . جيمين خوب ميدونست چيكار كنه . فك كنم اين مدت بدن يونگى خيلى ضعيف شده كه با يه تير افتاده ... خب تير جيمين خورد به پهلوش .. فكر نكنم كشنده باشه .. يعنى ممكنه واقعا جيمين...؟!

گوشم رو گذاشتم روى قلبش ... ميزنه .. همزمان با دستم نبضش رو از گردن و مچ دستش چك كردم .. آه خدا بهش رحم كرده اون نمرده .. فقط اگر اينجورى خون ريزى بكنه خب قاعدتا .. نميتونم اورژانس خبر كنم بعدشم توى سوله درگيريه ..

- جيمين ..
هق هق جيمين اوج گرفت .. فك كرده بود كه ميخوام بگم يونگى مرده
- جيمين آروم باش .. هيچى نشده . تو نكشتيش

جيمين اشكاش رو از روى گونه هاش پاك كرد و اومد سمت بدن بى جون يونگى ..

+ اون .. اون .. نمرده؟؟ پس چرا انقدر زود افتاد...؟!
- چون اون بدنش ضعيف شده هربار ديدمش يه سيگار گوشه لبش بود . تو مراسما هم نه غذا نه هيچى فقط نوشيدنياى الكلى .. معلوم بدنش خالى ميكنه .. البته كه چيم چيم خونريزيش زياده .. نميتونم زنگ بزنم اورژانس چون..

با صداى انفجارى كه از بالاى ساختمون اصلى اومد به خودم اومدم ..
الان چى شد؟ كى اين انفجار رو زد؟

- جيمين يونگى رو بردار برو .. بيا اين سوييچ ماشين من خودت بايد برسونيش .. اينجور كه بوش مياد نميتونم كارى كنيم .. البته اگه هنوزم دوسش دارى .. ندارى كه بزار همينجا بميره

جيمين چشم غره اى رفت و يونگى رو به زور كشيد تا ببرتش پايين . كنارش وايسادم تا كمكش كنم تا زودتر از اين خراب شده برن .. چى ميشه حداقل چند نفر از ما جون سالم به در ببرن و به زندگى عاديشون ادامه بدن؟

وقتى كه به زمين رسيديم جيمين بازم دوباره چشم غره اى تحويل من داد
+ هوى فكر نكن چون دوسش دارمه ها .. اصنم ندارم فقط روحيه انسان دوستانه و كمك به هم نوع نميزاره ولش كنم

پوزخندى زدم و بدون اينكه جواب بدم ازشون جدا شدم . خب چرت و پرت داشت ميگفت كه دوسش نداره همين الان تا وقتى فكر ميكرد مرده داشت زجه ميزد .

وارد سوله شدم .. به طرز عجيبى همه نيروهاشون عقب نشينى كرده بودن و گوشه سوله جمع شده بودن ... چه اتفاقى افتاده ..؟! اينجا اينجورى از طرفى انفجار ..