Part 16

183 26 0
                                    

• jungkook pov:

با رفتن كيم اعظم و مرد پيرى روى سكو مراسم آيينى شروع شدش ... مرد خيلى مسن بود و ريش نسبتا بلندى داشتش :{ گيو اون مرده كيه؟}
با كنجكاوى از گيو پرسيدم و گيو با حوصله جوابم رو دادش :{ اون مرد مسن رو ميگى؟؟ اون ... اون پدره نميدونم اسمش رو همه پدر صداش ميكنن فك كنم مسيحيه ... اون مرد و نسل هاى قبلش مراسم آيينى و سوگند نامه هاى وايس رو نوشتن و خودشون انجام ميدن . يه مراسم نسبتا طولانيه .}

خواستم حرفى بزنم كه با صداى زنگ بلندى من و گيو باهم از جا پريديم و سمت سكو نگاهامون رو چرخونديم :{ مراسم آيينى رو به شكل رسمى آغاز ميكنيم ... }

مرد مسن اين رو گفت و همين جمله كافى بود تا قلب من بايسته ... مراسم آيينى چيزى بود كه ميتونست تهيونگ رو از من بگيره ... اصن چرا تهيونگ براى من اين همه مهم بود ... چرا من بخاطر اون داشتم به هيونگ خودم خيانت ميكردم؟! شايد بخاطر اينه كه ... اون هم مثه من مجبوره به اين زندگى .. سناريو از قبل تعيين شده .... هيونگ توى ذهن من از وارث هيولا ساخت .... من حرف هاش رو باور كردم ولى با ديدن تهيونگ و رفتارهاش همه چيز عوض شدش . تهيونگ واقعى فرق ميكرد . اشك بدون كنترل از بغل چشمم افتادش . گيو اومد نزديك و پشتم رو نوازش كرد :{ آقاى جئون ... خيلى خوشحالين نه؟ اون داره وارث يه امپراطورى ميشه و شما توى چشمش هستين اين خيلى عاليه نه؟}

با اين حرفش اشك هام دوبرابر شدش و روى زمين نشستم و به ديوار تكيه دادم ... ميخواستم بهش بگم تا بره يه كارى بكنه ... بره جلوى مراسم آيينى رو بگيره :{ گيو...}
• بله آقاى جئون
¥ ميتونى جلوى ... هق ... جلوى مراسم آيينى رو بگيرى؟
• معلومه كه نه هيچ راهى وجود نداره چطور مگه؟
¥ خواهش ميكنم چجورى ميشه جلوش رو گرفت بهم بگو
به يقه گيو چنگ ميزدم و گيو سعى ميكردش كه من رو آروم كنه .
• صدات رو بيار پايين الان همه ميشنون فكر ميكنن از ارباب بدت مياد آروم باش فقط دو راه وجود داره براى متوقف شدن اين مراسم ...
¥ چى گيو خواهش ميكنم هركارى ميتونى انجام بده
• من كارى نميتونم انجام بدم ...
¥ پس اون دوتا روش لعنتى چيه
• يكيش اينه كه خود كيم اعظم يا پدر صلاح بدونن و مراسم رو باطل اعلام كنن و يكى ديگش اينه كه ..... شورش....

حرفش با چرخيدن قفل توى در وپايين كشيده شدن دستگيره متوقف شدش . شورش همون چيزى بود كه نامجون ميخواست و داشت انجام ميدادش . در نصفه باز شدش و جيمين اومد تو :{ جونگ كوك تو چته صدا عر زدنت همه اش تو سالنه اين تهيونگ رو عصبى كرده ...} سريع اومد تو و در رو آروم بستش و قفل كرد . وقتى اومد سمتم پريدم بغلش و سعى كردم با لبه بليزش هق هق هام رو خفه كنم :{ جيمين .... جيمين ميكشنش من ميدونم جلوش رو بگير ....}
+ اين چرت و پرتا چيه تو به تهيونگ شك دارى اينجا پره باديگارده آروم باش هيش مثه ابر بهار دارى گريه ميكنى تمام بليز منم تفى كردى
¥ خواهش ميكنم جيمين التماست كنم ميرى تموم كنى مراسم رو؟

Dancing on broken glass Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon