Part 18

186 23 0
                                    

• taehyung pov:

چوى وو سرش رو به نشونه تاييد تكون داد و گفت :{ باشه تهيونگ من همه تلاشم رو براى بهبودى بيمارم انجام ميدم به من اعتماد كن تهيونگ.} تك خندى زدم و به رفتن چوى وو به سمت اتاق عمل نگاه كردم داشت ميرفت كه تير رو پيدا كنه . جيمين سرش رو خاروند و گفت:{ چجورى ميخواى رد اسلحه رو از روى تير فاكى پيدا كنى؟؟}
- جكسون
+ ها؟
- اه خنگول جكسون ديگه احمق جان ببين جكسون فرد بااعتماد منه ... زياد به كصشراى پدرمم اهميت نميده من به جكسون اندازه موهاى سر خودم و خودت و اون دوتا دوس پسر عوضيت اعتماد دارم .
+ چقدر عالى مشكل اعتماد حل شد خو بعدش چى؟؟ جكسون تو كار معاملات سنگينه نه واردات اسلحه چرا به واردكننده وايس نميگى؟
- نميتونم به كسى اعتماد كنم بعدشم جكسون همه كار انجام ميده تو خيالت راحت باشه

سوييچ رو گرفتم سمتش :{ جيمين بيا برو خونه يونگى منتظرته ..}
جيمين اولش مخالفت كرد و اصرار داشت اينجا بمونه ولى اصراراش بى فايده بود . من قبول نكردم و جيمين رو به زور فرستادم خونه .
چشمام رو باز كردم . نگاهى به دور و اطرافم انداختم هنوز توى بيمارستان بودم . مشخص بود ديشب از شدت خستگى روى صندلى هاى بيمارستانى جلوى ICU خوابم برده بود . نگاهى به ساعت انداختم . ساعت ٩ صبح بود. واى خيلى دير شده . سريع دوييدم سمت اتاق چوى وو . بدون اينكه در بزنم در رو باز كردم . چوى وو روى صندلى چرمى وسط اتاقش خوابش برده بود .

با ضربه اى كه من به ميز زدم چوى وو از خواب پريد و هينى كشيد :{ تهيونگ چه خبرته برگ و بالم ريخت.}
- چه وقته خوابيدنه؟؟ پاشو ببينم تير كجاس ؟ جونگ كوك بهوش اومده؟
چوى وو خم شد و كشو هاى ميزش رو يكى يكى باز و بسته كرد . توى كشوها دنبال چيزى بود . بعد از چند دقيقه يه دستمال مرتب تا شده رو جلوم گرفت :{ بيا ...}
- اين چيه؟؟
~ تير .... مگه نميخواستى گلوله رو؟
- اوه ... عاا... آره خب ميخواستمش بدتش به من
چوى وو دستمال رو بين دستاى من قرار داد :{ نگفتى چوى .. جونگ كوك بهوش اومد ؟؟}

چوى وو سرش رو پايين انداخت و نفسش رو صدا دار رها كرد:{ تهيونگ شى ... ببين .. ميزان اكسيژن بدنش خوبه يعنى جورى نى كه بشه گفت كمه و بهوش نمياد ... ولى زمان ميبره بايد يكم صبور باشى}
- تا كى صبور باشم وقتى باباى فاكيم ديشب مثه روانيا ساعت ٥ صبح زنگ ميزنه تهديدم ميكنه كه بايد اين پسر رو با خودم امروز ببرم پيشش
~ تهيونگ درك ميكنم شرايطت رو ولى خواهشا تحمل كن اصن اين پسر بدبخت بيدار شه تو فلجى موقتش رو نميتونى كارى كنى ...
- يعنى چى درمان نداره ؟؟؟
~ نه فقط فيزيوتراپى كار خودش رو انجام ميده تا بهبود پيدا كنه با داروهاى تقويتى و ويتامينه همين ... كار بيشترى از دست ما ساخته نيس من به جيمينم گفتم همه چى به خودش بستگى داره اينكه چقدر براى برگردوندن توانايى هاش بجنگه
- پس اين همه تو اخبار ميگن درمان فلجى و سرطان پس اينا چيههه

Dancing on broken glass Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang