Part 27

135 17 0
                                    

بيست و پنج روز بعد ...

• Hoseok pov:

بيست و پنج روز از اون روز كذايى گذشت ..
بيست و پنج روز پيش به چانيول گفتم كه تهيونگ داره علائم نشون ميده جديدا .. تنها احساس سرما توى پاييز گرم سئول نبود .. تهيونگ توى جلسات زياد طاقت نمى اورد . دركى از محيط اطرافش نداشت . اين من رو بيشتر از همه ناراحت ميكرد . بهش گفتم چند دفعه چكاب رو .. ولى كو گوش شنوا .. از مريضى بكهيون خبر داشتم . برعكس تهيونگ من دوستام رو نگه داشتم . با چانيول در ارتباط بودم . حدود چهارسال پيش علائم خفيفى نشون داد بكهيون كه اين دايى تهيونگ رو نگران كرد . چون توى ارثشونه از چانى دوست پسر بكهيون خواستم كه بهم كمك كنه .. تهيونگ رو مجبور كنه كه بره چكاپ كه اينجورى شدش .. تهيونگ نرفت و مريضى اومد سمت اون ... من نتونستم تهيونگ رو بفرستم چكاپ تا وقتى دير نشده بود.. اون توى زندگيش به من اعتماد كرد و من باعث شدم كه اون بازنده بشه ..

تمام اين ٢٥ روز از طرفى بيمارى و مراحل شناخت درمان لازم و كاراى وايس .. از طرفى جيمين رو كارى كنم كه متوجه بيمارى تهيونگ نشه .. از طرفى پيگير كار يونگى و سرپرست كيم باشم .. همه و همه به كنار .. اينكه موقعيتى بتونم از جونگ كوك براى دل بى قرار جيمين دربيارم .. جونگ كوك رفت .. اومدنش توى زندگيمون يه دردسر .. رفتنش دردسر بزرگتر .. ما هيچ نشونى نتونستيم ازش پيدا كنيم .. اون رفت توى آمريكا و معلوم نيس كجاى اون خراب شده الان داره پرسه ميزنه .. دوس دارم ببينمش و بكوبم تو گوشش .. بيمارى تهيونگ يهويى از خودش واكنش نشون داد بخاطر فشار عصبى بود .. فشار عصبى اين همه مدت زمانى كه داشت به يه نفر وابسته ميشدش بيشتر از همه تو سرش خراب شدش.. تلقين ميكرد كه دوسش نداره ولى داشت .. نوع زل زدن به جونگ كوك .. همه چى تفاوت داشت .. وقتى ميخواستم آرومش كنم كه هيچى نيست و جونگ كوك برميگرده ..

اما اون در جواب هميشه ميگفت :
- كه چى برگرده هوسوكا؟ بياد و ببينه يه مشت شقال كثافت دارن ازش استفاده ميكنن؟ بياد ببينه پسر داييش كرده بودتش اسباب بازى جنسى تا تست هورمون من علامت داشته باشه؟ بياد ببينه كسى كه دوسش داشته .. داشته ازش سواستفاده ميكرده؟ بياد ببينه اين دنيا دردناكه؟ تو چرا دنبالشى؟ من چرا دنبالشم؟ چرا پسر داييش به يه ورش نيست ها!؟ چون من و تو توى زمين نيازش داريم .. وزيرم نيست دائم كيش و مات ميشم .. ولى اونور چى؟ نيازى نداره به اون .. راحت از صفحه خارجش كرد . برگرده كه چى ؟ بياد اينا رو ببينه؟ كه چى بشه؟ بشه يكى مثه من؟! سنگ..؟! هوسوك بى احساس بودن و تبديل به سنگ شدن .. خيلى درد داره .. خيلى زياد

وقتى صداش توى گوشم ميپيچه قلبم درد ميگيره .. چيزى نمونده تا برسم به جونگ كوك .. تهيونگ هيچ وقت نفهميد و شايد به زودى هم نفهمه كه .. اينكه جونگ كوك رفت همه نقشه بوده .. امشب ميتونم برسم به جونگ كوك .. شايد بتونم بهش بگم كه .. تهيونگ و جيمين .. همه منتظرن كه برگردى سئول ..

Dancing on broken glass Donde viven las historias. Descúbrelo ahora