What do you wanna feel?................................ 💛.......
لیام بی حوصله کتاب رو بست و مشغول جویدن آبنبات تو دهنش شد. واقعا هر کاری میکرد نمیتونست خودشو سرگرم کنه! نیاز داشت الان همراه نایل تو کتابخونه چرت و پرت های فلسفی بگه و دوستش از دادن کتابای اون هفته به صورت رایگان خودش رو لعنت کنه یا اینکه با اسکیت هاش خیابون های محلشونو متر کنه و طبق معمول ریز و درشت کارای مردم رو بررسی کنه و یه سری نظریه تو مغزش ارائه بده.
بعد از ظهر بود و این تایم اوج سرحال بودنش رومیرسوند. حتی نمیتونست بخوابه! یه رمان کامل و یه کمیک بوک رو تموم کرده بود پارت جدید رمان آنلاین محبوبش روهم که به شدت بی بخار و صرفا شامل شر و ور های رمانتیک بود رو هم به اجبار مطالعه کرده بود اما زمان قصد گذشت رو نداشت! روز قبل هم به حدی فیلم دیده بود که دیگه لپ تاپش شارژ نداشت. اون حتی تعداد زیادی خوراکی رو هم مصرف کرده بود! یه حموم دو ساعته هم نتونست حالش رو جا بیاره!
پاهاش رو از دیوار جدا کرد و روی تخت بدون ملحفه نشست. نگاهی به دور و برش انداخت تا شاید چیز جالب و سرگرم کنندهای پیدا کنه اما دریغ، انگار اون روز لیام قرار بود از بی حوصلگی بمیره!
با جدیت تو جاش چرخید و رو به اتاق زین نشست. خیلی نمادین انگشت فاکش رو بالا گرفت و روی دیوار مشترک اتاقاشون یه دیک کشید. بعد هم با ذوق فیکی زمزمه کرد
+با عشق تقدیم به ددی روانیم!
با حرص صدایی در آورد و انگشتش روچند بار روی رد نامرئی نقاشیش کوبید و کلمهی فاک رو زیر لب تکرار کرد.
از روز قبل که زین اونو تو اتاق بازی بوسیده بود به جز برای سه وعدهی غذایی که تو سکوت کامل صرف شده بود نتونست ببینتش و قطعا این خواستهی لیام نبود بلکه زین بعد از باز کردن دستاش بی هیچ حرفی اونجا رو ترک و به اتاق خودش رفته بود و تا این لحظه ازش خارج نشده بود! لیام دلش میخواست در اتاقش رو آتیش بزنه و ازش بپرسه دقیقا چه مرگشه!
و خب اینکه زین چش شده زیاد براش اهمیتی نداشت میترسید مشکل از خودش باشه و زین توش ایرادی پیدا کرده که اینجور گذاشته رفته! وگرنه که یه دختر بچه نبود تا با یه بوسه احساساتش بهم بریزن!
لیام طبق گفتههای زین تصور میکرد همون شب اول سکونتش قراره یه سکس کامل رو تجربه کنه اما حالا نزدیک سومین شب بود و زین به خاطر یه بوسه فراری شده بود!اونا حتی حرفایی که قرار بود گفته بشن رو هم نزدن! لیام نیاز داشت تا در مورد یه سری مسائل با زین حرف بزنه و همینطور اون برای دراز کشیدن روی تخت یا کتاب خوندن یه قرارداد نبسته بود! اونا رو توخونهی خودش هم میتونست انجام بده تازه برای خودارضایی همنیازی به اجازه گرفتن نداشت! هرچند این یه بهونه بود و لیام قطعا آدمی نیست که برای اینکار منتظر اجازهی زین بمونه!
YOU ARE READING
My weakness {Z.M}
Fanfiction-کاش میشد ازت بگذرم! +نمیتونی...نمیتونم! -چرا؟ +چون ما نقطه ضعف همیم! . . . ....ولی تو نقطه قوت منم هستی! Ziam💛❤