bored all day........❤️......
ن: یعنی تمام این مدت..قیافهاش رو در هم کرد و گفت
ن: تو ازش کتک میخوردی و اون ... ددی.. ددی تو بود؟
لیام با چشمای درشت شده و ناباوری جواب داد.
+خدای من نایل! الان نیمساعت دارم در مورد اینکه ممکنه منو بکشن و یه جریان جنایی این وسط هست توضیح میدم اون وقت تو اینو میپرسی؟
نایل بی اینکه کلمهای از حرفای لیام رو فهمیده باشه با چهرهای در هم و مملو از ترس پرسید.
ن: اممم.. شلاقتم میزده؟
+ وات د فااااک هی تو اصلا شنیدی من چی گفتم؟
نایل تقریباً تو مرز گریه کردن بود و هر آن امکان داشت اشکاش جاری شن.
ن: باورم نمیشه تورو ول کردم پیش یه... یه...
-یه چی؟
زین با اخم وسط حرف نایل دوید و باعث شد نایل با خشم رو به لیام بگه.
ن: به این وحشی بگو باهام حرف نزنه.
لیام هم با کمال میل به سمت زین چرخید و گفت
+وحشی باهاش حرف نزن.
زین پوکر به لیام که دوباره به سمت نایل چرخیده بود زل زد و راجر و شان ریز ریز مشغول خندیدن به قیافهی زین شدن.
اصرار لیام جواب داده بود و بالاخره بعد از یه روز راجر و زین قبول کرده بودن که شان نایل رو به اینجا بیاره تا لیام بتونه ببینتش و لیام هم به محض رسیدن نایل همه چیز رو به تشریح براش گفته و حالا مشغول تماشای واکنشاش بود.
این مدت هم لیام بدون حرف اضافهای خودش رو تقریباً تو اتاقش حبس کرده و فقط برای وعدههای غذایی بیرون میومد. نیاز داشت باز هم فکر و تحلیل کنه و انجامش کنار راجر و زینی که وقیحانه بهش زل میزدن امکان پذیر نبود.
قرار بود تو اون خونه بمونه پس باید به یه جمع بندی برای طرزی که میخواد رفتار کنه میرسید. با راجر مشکلی نداشت، درواقع دلیلی هم نبود برای اینکه بخواد باهاش بد رفتاری کنه. اون مرد همهی وجودش رو گذاشته بود تا ازش حفاظت کنه و عاشقانه دوستش داشت تازه خیانت بزرگی هم دیده بود. رابطهای هم با لیام نداشت که بخواد اونو مجبور به راستگویی و شفافیت بکنه. هرچند تنها یه مدت بعد از اومدنش تحمل نکرده و حقیقت رو گفته بود.
اما زین تفاوت زیادی داشت. توقع لیام از اون مرد بالا بود. انتظاراتش از زین و شخصی که از اون توی ذهنش ساخته بود باعث میشد تا نتونه به این سادگی از چند ماه دروغگویی زین و خیانتش بگذره. بنابراین هنوز هم به نتیجهی واحدی نرسیده و فقط سعی میکرد فاصلهاش رو با اون مرد حفظ کنه تا مجبور به عکسالعمل نباشه.
YOU ARE READING
My weakness {Z.M}
Fanfiction-کاش میشد ازت بگذرم! +نمیتونی...نمیتونم! -چرا؟ +چون ما نقطه ضعف همیم! . . . ....ولی تو نقطه قوت منم هستی! Ziam💛❤