Beautiful as you are ............................................❤..................
با حس حرکت و خیسی چیزی روی شکمش از عالم خواب به بیرون پرت شد اما هنوز هم انگار تو خلسه بود. اینبار با کشیده شدن زبون داغی روی سینهاش پلکهاش لرزیدن و حواسش متمرکز تر شد.
عطر آشنایی زیر دماغش پیچید و بلافاصله اون لمس های خیس که حالا سمت شکمش میرفتن و شناخت. با مکیده شدن قسمتی از وی لاینش نفسش تو سینه حبس شد اما بازم چشماشو باز نکرد.
دست زین لبهی شلوارش نشست و اونو آهسته پایین داد، در حدی که چند سانت پایینش دیده شه. لبهی چستیتی رو تکونی داد و زیرش رو بوسید.
لیام نفسش رو سنگین بیرون داد و پلکهاش و از هم باز کرد. سرش رو چرخوند و به زین که بین پاهاش بود نگاه کرد. بالا تنهاش لخت و هنوز شلوار شب قبل تنش بود. درست مثل لیام.
زین با دیدن چشمای نیمه باز، خمار و صد البته زیبای لیام لبخندی زد. با اینکه زیر چشماش به خاطر ریختن آرایشش سیاه شده بود اما هنوز زیبایی فوق العادهاش حفظ شده بود.
دستش رو بند شلوار لیام کرد و کامل از توپاش درش آورد و روی زمین انداخت. چشمای لیام کمی بیشتر از هم باز شدن و منتظر موند تا ببینه زین میخواد کار رو چه جوری پیش ببره. اون واقعا هنوز درک درستی از اطرافش نداشت و انگار معلق بود و فقط میتونست تماشا کنه. سردرد خفیفی هم داشت و هنوز به یاد نمیاورد مربوط به چیه.
زین با همون لبخند سرش رو جلو تر کشید و بوسهی خیسی به رون لیام زد و بعد گازی ازش گرفت. لیام ناخواسته تکونی به کمرش داد و باعث شد زین دستاشو دور روناش بپیچه و اونو نگه داره. بوسههاشو روی پوست لیام ادامه داد و لیام هم دوباره چشماشو بست و اینبار با لذت نفس کشید.
زبون زین جلوتر رفت و کنار بند چستیتی رو لیس زد. بوسهای از بین بند های چرمش روی دیک لیام گذاشت. کمرش رو صاف کرد و بین پاهای لیام نشست و خیره به چشماش کلید کوچیکی رو از تو جیبش درآورد و قفل چستیتی رو باز کرد و به آرومی بنداش رو از رو پاهای لیام کشید و درش آورد.
لیام با خیرگی نگاهش میکرد و آب دهنش رو قورت میداد. زین با نیشخندی دیک لیام رو به دست گرفت و لیام تازه متوجه شد که دستکش شب قبل تو یکی از دستای زینه و داره با همون دیکش رو لمس میکنه. ناخواسته آهی کشید و زین با لذت دیکش رو لمس کرد و دستش رو روش حرکت داد.
لبهاشو دوباره به بدن لیام چسبوند و آروم بوسیدش. هنوز روی رونهاش رد کام زین مونده بود و کسلی زیادی رو حس میکرد وکار زین فقط باعث میشد تا بیشتر از قبل وا بره.
زین همزمان با هندجابی که به لیام میداد آروم و پشت سر هم شکمش رو که با اون زنجیرا زیادی خواستنی شده بود میبوسید و لیام رو خمار تر از قبل میکرد.
YOU ARE READING
My weakness {Z.M}
Fanfiction-کاش میشد ازت بگذرم! +نمیتونی...نمیتونم! -چرا؟ +چون ما نقطه ضعف همیم! . . . ....ولی تو نقطه قوت منم هستی! Ziam💛❤