33.Boyfriend

517 87 192
                                    

A feeling that we both feel......❤️

+سلامممم

-سلام عزیزدلم.

زین با عشق گفت و قبل از اینکه لیام به خودش بیاد اونو به آغوش کشید و محکم فشارش داد.

-اخیششش دلم برات تنگ شده بود!

لیام تو بغل زین بلند خندید و گفت

+بذار حداقل ده ساعت بگذره بعد دلتنگ شو.

-من عاشقتم بامبو! تو بگو یه دقیقه بگذره من بازم دلتنگت میشم.

لیام با خنده سرش رو عقب کشید تا به چشمای زین دسترسی پیدا کنه و با دیدن نگاه شیفته‌ای با همون خنده صورتش رو جمع کرد و گفت

+اه اه مرتیکه عاشق لوس! از هیکلت خجالت نمی‌کشی از گرایشاتت خجالت بکش یکم زبر و خشن باش.

زین خنده‌اش رو آزاد کرد و با خم کردن سرش بوسه‌ی محکمی به لبای سرخ و خوشمزه‌ی لیام زد.

-هوووم! خوشگلم من جلوی تو اختیاری از خودم ندارم. تمام اینا کار قلبمه یقه‌ی اونو بگیر. بعدم مگه یه مَستر عاشق ندیدی؟؟

+یه مَستر لوس و بغلی و نرم و نازک ندیدم!!!

-خب پس از حالا به بعد ببین. تازشم یه جوری رفتار نکن انگار اینکه عاشقت شدم تقصیر منه.

لیام چشماشو ریز کرد و همون جور که دستاشو دور گردن زین می‌پیچید گفت

+پس تقصیر کیه؟

زین شیفته و نرم به لیام نگاه کرد و بعد خیلی آروم دوباره لبهاش رو به لبهای لیام چسبوند و پر احساس بوسیدش.

-تقصیر تو و قشنگیاته که زندگی منو از تو دستام درآورد و همراه قلبم دست خودت داد.

روی لبای لیام زمزمه کرد و باعث شد به شکل غیر منتظره‌ای قلب لیام به تپش بیوفته جوری که زین هم حسش کنه و با کمی تعجب ازش جدا شه و نگاهش کنه.

لیام آب دهنش رو قورت داد و خودش هم با تعجب چند لحظه‌ای رو به چشمای زین زل زد و بعد با خجالت کاملا کم نظیری سرش رو پایین انداخت و به گردن زین چسبوند.

+زیییننننن اذیتم نکننننن!

زین بلند خندید و با عشق لیام رو به خودش فشار داد.

-خدایا من عاشق این پسرم. عاشقشمممممم

زین جمله‌ی آخرش رو داد زد و باعث شد لیام با چشمای گرد ازش فاصله بگیره.

+دیوونه آروم باش صداتو می‌شنون.

زین بیخیال شونه بالا انداخت و گفت

-بذار بشنون. مگه بده همه بفهمن چقدر میخوامت؟

لیام با لبخند لب گزید و میتونست ذوق و پروانه‌های اکلیلی که توی رگاش همراه خون جریان پیدا کرده بودنو حس کنه.

My weakness {Z.M} Donde viven las historias. Descúbrelo ahora