A feeling that we both feel......❤️
+سلامممم
-سلام عزیزدلم.
زین با عشق گفت و قبل از اینکه لیام به خودش بیاد اونو به آغوش کشید و محکم فشارش داد.
-اخیششش دلم برات تنگ شده بود!
لیام تو بغل زین بلند خندید و گفت
+بذار حداقل ده ساعت بگذره بعد دلتنگ شو.
-من عاشقتم بامبو! تو بگو یه دقیقه بگذره من بازم دلتنگت میشم.
لیام با خنده سرش رو عقب کشید تا به چشمای زین دسترسی پیدا کنه و با دیدن نگاه شیفتهای با همون خنده صورتش رو جمع کرد و گفت
+اه اه مرتیکه عاشق لوس! از هیکلت خجالت نمیکشی از گرایشاتت خجالت بکش یکم زبر و خشن باش.
زین خندهاش رو آزاد کرد و با خم کردن سرش بوسهی محکمی به لبای سرخ و خوشمزهی لیام زد.
-هوووم! خوشگلم من جلوی تو اختیاری از خودم ندارم. تمام اینا کار قلبمه یقهی اونو بگیر. بعدم مگه یه مَستر عاشق ندیدی؟؟
+یه مَستر لوس و بغلی و نرم و نازک ندیدم!!!
-خب پس از حالا به بعد ببین. تازشم یه جوری رفتار نکن انگار اینکه عاشقت شدم تقصیر منه.
لیام چشماشو ریز کرد و همون جور که دستاشو دور گردن زین میپیچید گفت
+پس تقصیر کیه؟
زین شیفته و نرم به لیام نگاه کرد و بعد خیلی آروم دوباره لبهاش رو به لبهای لیام چسبوند و پر احساس بوسیدش.
-تقصیر تو و قشنگیاته که زندگی منو از تو دستام درآورد و همراه قلبم دست خودت داد.
روی لبای لیام زمزمه کرد و باعث شد به شکل غیر منتظرهای قلب لیام به تپش بیوفته جوری که زین هم حسش کنه و با کمی تعجب ازش جدا شه و نگاهش کنه.
لیام آب دهنش رو قورت داد و خودش هم با تعجب چند لحظهای رو به چشمای زین زل زد و بعد با خجالت کاملا کم نظیری سرش رو پایین انداخت و به گردن زین چسبوند.
+زیییننننن اذیتم نکننننن!
زین بلند خندید و با عشق لیام رو به خودش فشار داد.
-خدایا من عاشق این پسرم. عاشقشمممممم
زین جملهی آخرش رو داد زد و باعث شد لیام با چشمای گرد ازش فاصله بگیره.
+دیوونه آروم باش صداتو میشنون.
زین بیخیال شونه بالا انداخت و گفت
-بذار بشنون. مگه بده همه بفهمن چقدر میخوامت؟
لیام با لبخند لب گزید و میتونست ذوق و پروانههای اکلیلی که توی رگاش همراه خون جریان پیدا کرده بودنو حس کنه.
ESTÁS LEYENDO
My weakness {Z.M}
Fanfic-کاش میشد ازت بگذرم! +نمیتونی...نمیتونم! -چرا؟ +چون ما نقطه ضعف همیم! . . . ....ولی تو نقطه قوت منم هستی! Ziam💛❤