اهی کشید و لبخندی به لحظات شیرینی که دیگه هیچی جز چنتا خاطره نبودن زد.
حالش از واتیکان بهم میخورد از هرچی کشیش توی دنیاست و از هرچی کلیسا روی زمین هست!
قطر اشکی که نمیدونست کی تا روی گونش سُر خورده رو پاک کرد و آهی از سر دلتنگی کشید.
اون طرف سئول پسری با موهای نعنایی رنگ و رو رفته گوشه ای از خونه ی پُر جمعیتشون که فقط به ظاهر شاد بود نشسته بود و بی وقفه اشک میریخت و فقط آخرین جملات ا/ت تو ذهنش اِکو می شد:«تو ددی من نیستی...اون هیچ وقت همچین کاری نمیکرد.تو ی عوضی.دیگه دوست ندارم.»
هنوز بعد از یک سال باورش نکرده بود،حرفای ا/ت نه بلکه کار و زود باوری خودش و اون واقعا احمق بود.
فلش بکسوار جتی که شرکت براشون فرستاده بود شدن.ا/ت داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد و به این که واتیکان چه شکلی میتونه باشه فکر میکرد.
یونگی کنارش نشست و به چهره ی بانمکش که به پنجره خیره بود نگاه میکرد.ا/ت با حس سنگینی نگاهی برگشت و با یونگی چشم تو چشم شود چند ثانیه همونطور به هم خیره بودن و ناخداگاه به لب های هم حمله ور شدن و هم و وحشیانه میبوسیدن که ناگهان با صدای سرفه ی تهیونگ از هم جدا شدن و تهیونگ دست جون کوک و که با تعجب به بوسه ی عمیق و خشن اونا نگاه می کرد و گرفت و کشیدش سمت دور ترین صندلی ممکن و محکم لباش و گرفت و جوری بوسیدشون که با سه تا زخم خوشگل و ی ورم ناجور ازشون جدا شد.بعد از چند ساعت بالاخره به واتیکان رسیدن و پیاده شدن.
حتما می پرسید سه تا پسر و ی دختر جون تو واتیکان چی کار می کنن خب اونا یکی از محبوب ترین تیم های رد روم هستن و همین طور ی گروه هیتمن خیلی موفق هم هستن و برای شرکتی کار می کنن که قربانیاش و از متجاوزا و عاشغالای لایق مرگ انتخاب می کنه.جان جئون کوک:
23ساله، عکاس و فیلمبردار گروه که بعضی وقتا تو قتلا هم ی دستی میرسونه،نقشه های شکاراهم کوک طراحی میکنه.دوست پسر تهیونگ. تو اوقات فراغتش با ته ته خوش میگذرونِ .معروف به رد بانی (Red Bunny)کیم تهیونگ:
24ساله هکر و جاروبرقی گروه و تو رد روما مجریه.دوست پسر کوک و کلا تفریح و تو کامپیوتر و کون کوک میبینه .به وی(V) معروفِ.مین یونگی:
25ساله یکی از بهترین هیتمنای دارک وب و بعضی وقتا با ا/ت تو رد روم شو برگذار می کرد. دوست پسر سابق ا/ته.تو اوقات فراغت می خوابید و با ا/ت وقت میگذروند ولی الان کلا گریه می کنه.به ای دی (A.D) معروف.ا/ت:
24ساله تو رد روم کلی طرفدار داره و ی جورایی دکتر گروه هم هست برای فان به یونگی تو قتلا کمک می کرد.دوست دختر سابق یونگیه.اوقات فراغتش و با نقاشی و عکاسی با دوربین کوک و خوشگذرونی با ددیش پر میکرد ولی الان عملا به در دیوار خیره میشه.به رُز گُلد(Rose gold) معروف.بعد از رسیدن به خونه ای که شرکت براشون گرفته بود و چیدن وسایلشون شروع کردن به جمع کردن اطلاعات در باره ی هدفشون که کلیسای مرکزی بود،واتیکان ی کشور ...در واقع ی شهر کوچیک بود و کلیسا زیاد داشت ولی کلیسای مرکزی هدف اونا بود چون اینطور که خبر داشتن اونجا پر از پدوفیل و متجاوز و قاتل بود عملا کلیسای شیطان بود،و دقیقاً جایی بود که باعث راه افتادن اب دهان ا/ت میشد.
کوک و تهیونگ بعد از یکم حرف زدن دربارهی نقشه و رفع اشکالاتش یونگی و ا/ت و صدا کردن تا نقشه رو براشون تشریح کنن.
🐰:خب نقشه اینه......
----------------------------------------------------------------------------
ووت و کامنت یادتون نره 🤗
Havig love you all 🥰
YOU ARE READING
사랑
Fanfictionعشق(باشه میدونم سادست) ❌این فیک تموم شده و فصل دوم در حال اپه با اسم 과거. ژانر:اسمات،دارک وب،دختر پسری،BDSM(شاخه های مختلفش)،خشن...خب فکر کنم همینا کافیه توجه:این فیک دارای صفحه های شکنجه و خوشنت بار می باشد اگر دوست ندارید نخونید لطفا *مورد داشتیم ح...