- Reality! -

337 84 199
                                    

• #18 •


⚠️🔞:)

دست هاش رو جفت سمتش گرفت و همونطور که نگاهش میکرد روی زانو هاش نشست.

چشمای آبی رنگش معصومانه به صورتش نگاه میکرد ولی خدا میدونست خواستار چه آتیشی شده بود.

طناب رو برداشت و سمت پسر کوچیکتر رفت. خیلی وقت بود از این گذشته بودن، خیلی وقت بود یه سکس کامل نداشتن و حالا..

چیزی رو ازش میخواست که فراتر از انتظاراتش بود.. یه چیز جدید. یه مجازات؟

مجازاتی که قرار بود تنها مجازاتی باشه که ازش لذت میبره..

طناب رو نزدیک مچ های کوچیکش برد، ولی حالا تو چشماش دودلی موج میزد. برعکس اون پسر که مصمم روی زانوهاش ایستاده بود..

-مطمئنی اینو میخوای؟ بیبی بوی..؟
کلمه آخر دودلی مشهودش رو افشا کرد.

اما اهمیتی نداد و دست هاش رو نزدیک تر برد تا طناب رو دورشون ببنده.

-بهم درد بده! من اینکارو کردم.. پس جبرانش کن! این چیزیه که بهت بدهکارم..
سرش رو پایین انداخت. انگار هنوز از تمام چهره های این دنیا شرم داشت! اما مصمم بود رو چیزی که میخواست. این رو حق خودش میدونست، تا یکم از عذاب لعنتیی که به جونش افتاده بود خلاص بشه!

بلاخره طناب رو دور مچ هاش پیچید.. گره محکمی که زد به پوستش چسبید و همین اول کاری سرخی بینظیری رو اطرافش به وجود اورد.

-روی پاهات، نایل..
در گوشش گفت و مشغول دکمه هاش شد. عضلات ورزیده بدنش از زیر پاچه سفید پیراهنش بیرون اومدن. داشت به همه چیز فکر میکرد. نمیتونست بهش درد بده، بد تر از اون، نمیتونست التیامش بده!

افکارش مشوش و شلوغ بودن. هنوز نمیدونست دلش این رو میخواد یا نه. از آسیب دیدن نایل متنفر بود، حالا خودش باید این کارو میکرد؟!

-لی..
نایل در حالی که سرش رو روی تخت گذاشته بود و دست هاش رو به بالای سرش امتداد داده بود، به کمرش قوس داده بود و باسنش رو جایی نگه داشته بود که باید، صداش زد.

لیام هنوز نگاش نمیکرد. مشغول دستکش های شکاریش بود تا درشون بیاره، اما خب اونقدر دستپاچه بود که باز برشون گردوند و پوفی کشید کلافه توی موهای کاراملی کوتاهش دست کشید.

-لی.. خاموشش کن!

-چه کوفتیو..
کلافه از لای فک قفل شدش گفت و چشماش رو روی هم فشار داد‌.

• THΞ WINDOWS |L.S|Where stories live. Discover now