• #00 •
سهلاااااام!
ببینین کی اینجاس؛)!آمم خب... از کجا میشه شروع کرد؟
خب بذارین از اولش بگم!چند شب پیش وقتی نمیدونستم با خودم چیکار کنم ایده این به ذهنم رسید. نمیدونم میتونه ایده قویی باشه یا نه یا حتی من خوب بنویسمش یا نه یا حتی بتونم کامل بنویسمش یا نه!
اما... اینجاس!
باید بدونم یه چیزی ازش وجود داره که شروع کنم نوشتنش.
و باید بدونم ممکنه کسایی وجود داشته باشن که بخوننش:)یادم رفت بگم، تا جایی که بشه، میخوام کوتاه بنویسمش، احتمالا از چند وقت دیگه شروع میکنم آپ کردنش :')♡
و همین الان بارون گرفت ذوق*
خب دیگه... خیلی حرف میزنم=)
بهرحال به جامعه لری خوش اومدمT^T♡___
-K.
YOU ARE READING
• THΞ WINDOWS |L.S|
Fanfiction❧ Larry Stylinson 🌱 •ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ• - فقط یه لمس کوچیک لازمه تا اشک هاش رو دیوانه وار شلیک کنه! چه برسه به دستهایی که احاطش کرده بودن.. انگار تنها چیزی که واقعا نیاز داشت همین بود! همین گوی کوچیکی که هیچ چیزی غیر از خودشون و احساساتی که جریان دا...