CHAPTER 3

2K 345 279
                                    

روز بعد.....سوم شخص

کیفاشونو به پشت صندلی آویزون کرد و نشست

کوک:میتونم بپرسم چرا کیفمو آوردی اینجا؟؟؟

ته:واضحه، چون از این به بعد جات پیش منه

کوک:ببخشید ولی علاقه ای به نشستن کنارت ندارم

ته:اینجا کسی به علاقه تو اهمیتی نمیده، منم که میگم چیکار کنی و چیکار نکنی پس الان عین پسرای خوب بشین سر جات وگرنه برات بد تموم میشه....

کوک:مثلا میخوای چیکار کنی؟؟؟
به بابا جونت بگی منو اخراج کنه؟؟؟

پ.ن{پرسش:چگونه برینیم به تهیونگ؟؟؟}

پ.ن{پاسخ:همانگونه که کوکی رید}

ته:داری مسخرم میکنی؟؟؟

پ.ن{نه داره شوخی میکنه}

کوک:دقیقا دارم همینکارو میکنم، بچه هایی مثل تو هر چیزی که دارن به خاطر خانوادشونه و تنها کاری که میتونن بکنن اینه که جایگاه و شغل پدر و مادرشون رو به رخ دیگران بکشن تا اونا جلوشون خم و راست بشن اما جهت اطلاعت من از اون پسرایی نیستم که مثل بقیه از حرفات بترسم یا با دیدن قیافه مسخرت از شدت ذوق بمیرم.....
هرکاری کنی، هرچی بگی جوابتو میدم و برام مهم نیست خودت و پدرت چه کاره این پس سر به سر من نزار.....

پوزخندی رو لبای تهیونگ نشست

ته:تو اولین کسی هستی که جرئت کرده اینطوری باهام حرف بزنه

پ.ن{چون ایشون جئون جونگ کوکه}

کوک:چون بقیه یه مشت احمقن که از یه سوسک کوچولو میترسن و....

با شنیدن صدای نامجون حرفش رو ناتموم گذاشت

نام:بهتره دهنتو ببندی، داری گنده تر از دهنت حرف میزنی

جین کنار جونگ کوک ایستاد و با اخم به نامجون خیره شد

جین:اون اینکارو میکنه یا شما؟؟؟
فکر کردین تا آخرش هرچی بگین همه میگن چشم و یه نفر نیست که تو روتون وایسه؟؟؟

نام:چه عجب، ما صدای شمارو شنیدیم.....
بهت یاد ندادن تو حرفایی که بهت مربوط نیست نپری؟؟

جین:به توهم یاد ندادن که تو بحثی که به تو مربوط نیست دخالت نکنی؟؟

نام:زبونتو کوتاه کن، من همیشه انقدر آروم نیستم.....

جین:کوتاهش نمیکنم، برای جواب دادن به آدمایی مثل تو همیشه دارمش....

نام:پس چطوره خودم کوتاهش کنم؟؟؟

SCHOOL LOVERSWhere stories live. Discover now