سوم شخص
همه دانش آموزا تو جنگل جمع شده بودن و به آقای کیم که مسئولشون بود گوش میکردن
_دیگه باید برین....
همون کسایی که باهم هم اتاقین الانم باهم میرن پس گروهاتون هفت نفره میشه....
حواستون باشه از منطقه حفاظت شده خارج نشید، ساعت هشت همینجا می بینمتونبا پایان حرف آقای کیم بچه ها تقسیم شدن و هرکدوم به طرفی رفتن....
تقریبا نیم ساعت از پیاده رویشون گذشته بود و یونگی اصلا حس خوبی به اون جنگل نداشت....یونگ:اصلا حس خوبی به این گردش توی جنگل ندارم
چیم:منم حس خوبی نسبت به تو ندارم
پ.ن{باز این.....خدایا}
جین:تو نمیتونی دو دقیقه خفه شی؟؟؟
کوک:نمیتونه دیگه، اگه دهنشو ببنده فکر میکنن لاله
جین و جونگ کوک کنار یونگی برای حمایتش ایستادن و هوسوک نگاه عصبانیش رو به جیمین دوخت و همون نگاه کافی بود تا پسر قد کوتاه تر ساکت شه و یونگی واقعا از هوسوک ممنون بود....
اصلا حوصله جیمین و حرفای بی سر و تهش رو نداشت و به زور تحملش میکرد و اگه میتونست حتما خفش میکرد و برای اینکار دلایل خودش رو داشت۱_اون به خودش و خانوادش توهین میکرد
۲_اون با جونگ کوک و جین بدرفتاری میکرد
۳_اون احترام حالیش نمیشد
۴_اون معشوقه کوکی رو دزدیده بود
۵_به هوسوک چشم داشت
و محکم ترین دلیلش برای خفه کردن جیمین مورد پنجم بود....
نام:توجه کردین آسمون پر از ابر سیاهه؟؟؟
قراره بارون بیاد و ما تو جنگلیم....ته:خب اینکه قراره بارون بیاد چه اشکالی داره؟؟؟
نام:یه پدیده ای هست به اسم گِل....
به نظرت ربطش با کفشت چی میتونه باشه؟؟؟تهیونگ یه نگاه به آسمون و یه نگاه به کفشای سفیدش کرد
ته:شت....من نمیام
هوپ:مگه اینکه بخوای توسط آقای کیم سرویس شی
ته:اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه، بابای من مدیر مدرسست
نام:و آقای کیم هم دوست پدرته و خواهشا نزار یادآوری کنم ارزش آقای کیم پیش پدرت بیشتر از توئه
پ.ن{جرررررررررم😂😂}
یونگ:میشه بیخیال شین؟؟؟
ساعت 6:30 دقیقست ولی آسمون طوری با ابر سیاه پوشیده شده که انگار آخر شبه....این ترسناک نیست؟؟؟

ČTEŠ
SCHOOL LOVERS
Romance{COMPLETED} عشق و عاشقی های تینیجری؟؟ من بهشون میگم عشقای حقیقی.... تو بگو کلیشه.... ولی واقعا درستش چیه؟؟ . . . . _💜به سومین بوک من خوش اومدید💜_