CHAPTER 20

1.3K 201 217
                                    

سوم شخص

جیمین با تعجب به تهیونگ که بدون هیچ حرفی از کنارش رد شد نگاه کرد....
با چند قدم کوتاه خودش رو بهش رسوند و جلوش ایستاد....

چیم:چیزی شده تهیونگ؟؟؟

تهیونگ چشماش رو چرخوند و با بی حوصلگی جواب داد

ته:مزاحمم نشو، الان اصلا حوصلت رو ندارم

چیم:تو کی حوصلم رو داشتی که این بار دومت باشه؟؟؟

ته:خوبه که خودت میدونی، سر به سرم نزار

چیم:تو چت شده؟؟؟
چرا انقدر توهمی؟؟؟

ته:به تو مربوط نمیشه، میشه؟؟؟

چیم:البته که مربوط میشه، من دوست پسرتم

ته:میخوای بدونی چیشده؟؟؟
باشه، ازت بدم میاد به خاطر اینکه انقدر بهم میچسبی...
ازت بدم میاد چون پات به زندگیم باز شده‌....
ازت بدم میاد چون معشوقم به خاطر کینش از تو منو فروخت....
ازت بدم میاد چون باعث تمام بدبختیام تویی..‌‌..
ازت بدم میاد چون مانع عشقم شدی....
ازت بدم میاد چون با اومدنت نتونستم طعم خوشحالی رو بچشم....
ازت بدم میاد چون جونگ کوکم رو ازم گرفتی....
میفهمی لعنتی؟؟؟
من ازت بدم میاد، از همه چیت بدم میاد....
میدونی روزی چند بار خودمو لعنت میکنم به خاطر اینکه اجازه دادم بیای تو زندگیم؟؟؟
میدونی روزی چند بار آرزو میکنم کاش نمی دیدمت؟؟؟
توی لعنتی زندگیم رو خراب کردی....
خسته شدم از بس سایه نحست روی زندگیمه....
خسته شدم از بس به خاطر توی عوضی معشوقم لهم کرد....
من خسته شدم اینو میفهمی؟؟؟
از زندگیم گمشو بیرون و دیگه هیچوقت برنگرد....
اصلا برو بمیر، فقط برو لعنتی....

چیم:ی....یعنی....ا....انق...انقدر....بر...ات.....مهمه؟؟؟

بغض کرده بود....
بغض کرده بود چون بازم به جونگ کوک باخته بود....
چون بازم جونگ کوک به خواستش رسیده بود.....

چیم:ا....اون....همه....چ...چیزم....رو....از....م....گرفت‌.....ح....حتی...تورو....هم از...م....گرفت....من فقط.... خواستم...ب...برای....یکبار....خوشحال....باشم...
فقط....یکبار....جای....اون...باشم....مثل اون....به هرچیزی....که می....میخوام....بر....برسم اما....نشد....

پ.ن{انصافا دلم براش سوخت}

تهیونگ توجهی به صدای لرزون از بغض جیمین نکرد و با لحن سرد و محکمش جواب داد

ته:و میدونی چرا به هیچی نمیرسی؟؟؟
چون لایقشون نیستی....
چون حریصی.....
به چیزایی که مال تو نیست چشم داری و تا زمانی که به اینکارت ادامه بدی، به هیچی نمیرسی....
برای آخرین بار میگم جیمین، پاتو از زندگی من و جونگ کوک بکش بیرون....
اونقدر خستم کردی که دیگه نمیتونم تحمل کنم و آخرش یه بلایی سرت میارم....
یا خودت مثل یه بچه خوب گم میشی و میری یا مجبورم میکنی به روش خودم گورت رو گم کنم....
تصمیمش با خودته، بهتره کار اشتباهی نکنی چون من اون تهیونگ قبلی نیستم.....
به اندازه کافی ازت کشیدم و دیگه کوتاه نمیام....
فقط کافیه یه حرکت اشتباه دیگه کنی تا اون روی منو ببینی، پس مواظب کارات باش.....

SCHOOL LOVERSWhere stories live. Discover now