سوم شخص
سه روز از روزی که بهشون خبر اردو داده بودن گذشته بود و حالا همشون آماده بودن تا سوار اتوبوس بشن....
نامجون بلافاصله بعد از جین سوار شد و کنارش نشستجین:پووووف.....اجبارم کردی باهات تو یه گروه باشم، حالا هم دست از سرم بر نمیداری و عین کنه ها میچسبی بهم؟؟؟
نام:صد دفعه تا حالا اینو گفتم، تو مال منی و من قراره همسرت بشم....
طبیعتا باید همش پیشت باشم تا کسی جرئت نکنه نزدیکت شه....
دقیقا چیه این مسئله انقدر سخته که هردفعه یه سوال تکراری با جواب مشخصش رو میپرسی؟؟؟جین:ازت متنفرم...
نام:اگه متنفر بودی انقدر باهام کل کل نمیکردی و میدونی که، همه رابطه ها از همین کل کل ها شروع میشه....
و قبول کن که خوشت میاد من باهات لاس بزنم.....جین:اولا که همه رابطه ها با کل کل شروع نمیشن....
دوما که من عمرا قبول کنم که باهات باشم....نام:چرا اونوقت؟؟؟
جین پوزخندی زد و جواب داد
جین:چون تو ایده آلم نیستی
نام:ولی تو مشکلت فقط سایزم بود و من قول میدم که راضیت کنم....
پ.ن{ناموسا نمیدونم بخندم یا چی}
جین:فعلا که نتونستی راضیم کنی....
پ.ن{الان پیشنهاد دادی....؟؟؟}
پ.ن{حقیقتا تو بار داشت راضیت میکرد، تو ترسیدی و اونم دلش سوخت و ولت کرد}
نام:تو تختمون راضیت میکنم عزیزم
پ.ن{توهم که فقط میخوای بکنیش}
جین:چرا انقدر میخوای منو داشته باشی؟؟؟
مگه تو نگفتی که همه دنبالتن و فقط کافیه یه اشاره کنی تا جلوت صف بکشن؟؟؟
پس چرا بین اینهمه آدم گیر دادی به من؟؟؟نام:این جالبه.....
اینکه همیشه، همه رو به راحتی به دست میاوردم و حالا یکی پیدا شده که بهم پا نمیده؛ باعث میشه بخوام برای داشتنش تلاش کنم....جین:تو از چیه من خوشت اومده؟؟؟
من همیشه باهات بحث میکنم و فکر نکنم این دلیل مناسبی برای از من خوشت اومدن باشه.....پ.ن{مگه خواستگاریه هی سوال میپرسی اون جواب بده؟؟؟}
نام:صادقانه بخوام بگم، همه چیزت.....
تو دیوونه کننده ای و من میخوام داشته باشمت....جین:آدمی رو انتخاب کردی که سخت به دست میاد.....
پ.ن{وی برای خود کلاس می گذارد}
YOU ARE READING
SCHOOL LOVERS
Romance{COMPLETED} عشق و عاشقی های تینیجری؟؟ من بهشون میگم عشقای حقیقی.... تو بگو کلیشه.... ولی واقعا درستش چیه؟؟ . . . . _💜به سومین بوک من خوش اومدید💜_