CHAPTER 11

1.4K 242 299
                                    

سوم شخص

سه روز از روزی که بهشون خبر اردو داده بودن گذشته بود و حالا همشون آماده بودن تا سوار اتوبوس بشن....
نامجون بلافاصله بعد از جین سوار شد و کنارش نشست

جین:پووووف.....اجبارم کردی باهات تو یه گروه باشم، حالا هم دست از سرم بر نمیداری و عین کنه ها میچسبی بهم؟؟؟

نام:صد دفعه تا حالا اینو گفتم، تو مال منی و من قراره همسرت بشم....
طبیعتا باید همش پیشت باشم تا کسی جرئت نکنه نزدیکت شه....
دقیقا چیه این مسئله انقدر سخته که هردفعه یه سوال تکراری با جواب مشخصش رو میپرسی؟؟؟

جین:ازت متنفرم...

نام:اگه متنفر بودی انقدر باهام کل کل نمیکردی و میدونی که، همه رابطه ها از همین کل کل ها شروع میشه....
و قبول کن که خوشت میاد من باهات لاس بزنم.....

جین:اولا که همه رابطه ها با کل کل شروع نمیشن....
دوما که من عمرا قبول کنم که باهات باشم....

نام:چرا اونوقت؟؟؟

جین پوزخندی زد و جواب داد

جین:چون تو ایده آلم نیستی

نام:ولی تو مشکلت فقط سایزم بود و من قول میدم که راضیت کنم....

پ.ن{ناموسا نمیدونم بخندم یا چی}

جین:فعلا که نتونستی راضیم کنی....

پ.ن{الان پیشنهاد دادی....؟؟؟}

پ.ن{حقیقتا تو بار داشت راضیت میکرد، تو ترسیدی و اونم دلش سوخت و ولت کرد}

نام:تو تختمون راضیت میکنم عزیزم

پ.ن{توهم که فقط میخوای بکنیش}

جین:چرا انقدر میخوای منو داشته باشی؟؟؟
مگه تو نگفتی که همه دنبالتن و فقط کافیه یه اشاره کنی تا جلوت صف بکشن؟؟؟
پس چرا بین اینهمه آدم گیر دادی به من؟؟؟

نام:این جالبه.....
اینکه همیشه، همه رو به راحتی به دست میاوردم و حالا یکی پیدا شده که بهم پا نمیده؛ باعث میشه بخوام برای داشتنش تلاش کنم....

جین:تو از چیه من خوشت اومده؟؟؟
من همیشه باهات بحث میکنم و فکر نکنم این دلیل مناسبی برای از من خوشت اومدن باشه.....

پ.ن{مگه خواستگاریه هی سوال میپرسی اون جواب بده؟؟؟}

نام:صادقانه بخوام بگم، همه چیزت.....
تو دیوونه کننده ای و من میخوام داشته باشمت....

جین:آدمی رو انتخاب کردی که سخت به دست میاد.....

پ.ن{وی برای خود کلاس می گذارد}

SCHOOL LOVERSWhere stories live. Discover now